loading...
مجله خبری زن فارس
زن فارس بازدید : 203 سه شنبه 25 مهر 1391 نظرات (0)

شهروند دانشجو (دختر): برای گرفتن نمره آنقدر به استادش سیریش می شود تا سرانجام با او ازدواج می کند.

شهروند دانشجو (پسر): در سال اول دانشگاه، برای گرفتن جزوه از دختر همکلاسی اش آنقدر به او سیریش می شود تا اینکه حراست دانشگاه او را احضار می کند. به ناچار تعهد می دهد دیگر از هیچ دختری درخواست جزوه نکند. با پشتکار فراوان، در سال دوم از تمام دخترهای همکلاسی اش خواستگاری می کند. 

سال سوم از تمام ورودی های جدید و دخترهای سال پایینی خواستگاری می کند. در سال آخر دانشگاه معیارهای فکری اش را اصلاح می کند و از دخترهای سال بالایی خواستگاری می کند! بعد از اینکه دختری در دانشگاه برای خواستگاری باقی نماند، فارغ التحصیل می شود و با دختر همکار پدرش ازدواج می کند.

نمایندگان مجلس: به عشق در نگاه اول اعتقاد دارند و از همان دوره اول عاشق سیاست می شوند.

شهروند دیپلمات: معمولا در استخرهای شنا عاشق می شوند.

شهروند شاعر: عاشق شده ام بر تو، تدبیر چه فرمایی/ جاست فرند می خواهی، یا برادر و دایی؟!

مترجم صدا و سیما: جمله یِ «I want to kill you» را به اشتباه ترجمه می کند: «من می خواهم شما را ازدواج کنم.» قاتل پس از کشتنِ مقتول با مترجم ازدواج می کند!

شهروند روشنفکر: عشق را یک فرآیند شیمیایی می داند که به علت افزایش غلظت «فنیل اتیل آمین» به وجود می آید. به ازدواج علاقه ای ندارد و رابطه سارتر و سیمون دوبوار را رابطه یِ آرمانی خود می داند.

مسئول دولتی (پسر): نام دخترهای مسئولین رده بالاتر را در یک دفترچه می نویسد تا با توجه به پست و مقام مورد علاقه، با یکی از آنها ازدواج کند.

مسئول دولتی (دختر): به سراغ دفترچه پدرش می رود تا ببیند پدرش برای رسیدن به مقام بالاتر چه پسری را برایش در نظر گرفته است.

طنز، نحوه عاشق شدن شهروندان مختلف

شهروند بالای شهر (پسر): در گودبای پارتی دوستش که قرار است به آمریکا برود شرکت می کند. در فضایی پر از دودو لیزرهای نوری در حال شادی و پایکوبی هستند که پلیس زنگ خانه را می زند. پسر توی کمد دیواری قایم می شود. در تاریکی دوتا چشم آبی رنگ می بیند. با دختر صاحبِ چشم ها دوست می شود. بعد از سه ماه با دختر خاله اش که سیتیزن سوئیس است ازدواج می کند.

شهروند بالای شهر (دختر): برای گرفتن فال قهوه پیش دوستِ مادرش می رود. توی فالش یک ازدواج فامیلی افتاده. البته یک لکه شبیه گربه هم هست که نشان از خیانت دارد. دختر با ناراحتی و عصبانیت، سوار تویتا کمری اش می شود و توی خیابان فرشته با یک بنز 250s تصادف می کند. 

پسر برای پرداخت خسارتی که به ماشین دختر زده است، چک سفید امضا می کند. دختر عاشق پسر می شود و با هم نامزد می کنند. پسر بعد از سه ماه به او خیانت می کند و به سوئیس می رود.

شهروند پایین شهر (دختر): در مهمانی تولد دوستش شرکت می کند. عاشق برادر دوستش می شود ولی از خجالت چیزی نمی گوید و با پسر همکار پدرش که تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده است، ازدواج می کند.

شهروند پایین شهر (پسر): با دوست خواهرش ازدواج می کند!

بازیگر هالیوود: در یک فیلم رمانتیک با هم همبازی می شوند. کارگردان در هنگام فیلمبرداری از برخی صحنه ها، چند بار کات می دهد ولی آنها به کار خودشان ادامه می دهند! آنها در نقششان فرو می روند و حتی بعد از پایان فیلمبرداری نیز همچنان با یکدیگر تمرین می کنند. بعد از مدتی با هم ازدواج می کنند و رابطه شان را تا بازی در فیلم رمانتیک بعدی حفظ می کنند.

شهروندان عربستانی (پسر): عنصر عشق در آنها زود به منصه یِ ظهور می رسد و معمولا دارای بیش فعالی هستند. آنها به عشق در نگاه اول اعتقادی ندارند (چون در نگاه اول اصولا چیزی دیده نمی شود!) انتخاب همسر برای آنها مانند خرید هندوانه یِ دربسته است. 

بعد از خرید هندوانه اگر شیرین نبود یک هندوانه یِ دیگر می خرند، با این تفاوت که حق استفاده از هنداوانه قبلی را هم برای خود محفوظ می دارند. البته گروهی نیز با وجود شیرین بودن هندوانه یِ قبلی باز هم هندوانه می خرند، چون اعتقاد دارند هر هندوانه ای یک مزه ای دارد.

شهروند فرانسوی: آشنایی در کافه مولن روژ، اولین والس با شیر، آخرین تانگودر پاریس، طلاق با عشق.

شهروند کره شمالی: درمراسم رژه روز کارگر (اول ماه مِی) دختر قابِ عکس بزرگ «کیم جونگ ایل» را حمل می کند. پسری که کنار او رژه می رود، تصویر «کیم جونگ اون» را حمل می کند. هر دو زیر چشمی به هم نگاه می کنند، ناگهان پای دختر به چیزی گیر می کند و همراه با قابِ عکس به زمین می افتد. 

رژه متوقف می شود و همه با نگرانی به قابِ عکس افتاده شده روی زمینه نگاه میکنند. دختر همچنان که روی زمین دراز کشیده قابِ عکس را برمی گرداند. شیشه نشکسته و تصویر سالم است. جمعیت فریاد شادی سر می دهد. 

پسر جوان، دست دختر را می گیرد تا بلند شود. دختر به همراه قاب عکس بلند می شود. پسر و دختر برای چند ثانیه به هم خیره می شوند و همدیگر را در آغوش می  گیرند. دو قابِ عکس بزرگ بر روی زمین می افتد و صدای خورد شدن شیشه می آید.

منبع:مجله خط خطی
زن فارس بازدید : 206 دوشنبه 24 مهر 1391 نظرات (0)

ماده یک- مدیریت فضای داخل وسایل نقلیه به صورت سوسیالیستی و توسط فشار توده مردم صورت می گیرد. این فشار که هم از بالا و هم از پایین اعمال می شود؛ حجم افرادی که می توانند در یک وسیله نقلیه حضور داشته باشند را افزایش داده و دهان افراد داخل اتوبوسیا مترو را مورد عنایت قرار می دهد.

ماده دو- مورد عنایت قرار گرفتن دهان، می تواند در چارچوب یکی از موارد ذیل باشد و کسانی که به نحو دیگری مورد عنایت قرار بگجیرند مجرم شناخته شده و مورد پیگرد قانونی قرار می گیرند:

الف) قرار گرفتن آرنج فرد مقابل رویستون فقرات و فشار ممتد تا پایان مسیر.

ب) له شدن دست بین در ورودی به صورت برعکس و شکستن از سه ناحیه.

ج) فشرده شدن صورت به شیشه اتوبوس یا مترو و فشار زانوی پای راست فرد عقبی روی فاصله کشکک و ساق پای چپ فرد جلویی و تکرار این روش به صورت برعکس.

ماده سه- هر فرد برای وارد شدن به مترو مجاز است به اندازه 200 کیلو پاسکال نیرو به فرد مقابل خود وارد کرده و در حدود 350 کیلو پاسکال نیرو از فرد پشت سری خود دریافت کند. تفاوت نیروهای وارده و خارجه نه تنها منافاتی با قوانین نیوتون ندارد بلکه عملی کاملا عادلانه است که باعث تکان خوردن افراد در هنگام حرکت اتوبوس می شود و صحنه ای دلنشین ایجاد می کند.

ماده چهار- هر فرد هنگام ورود با اتوبوس موظف است جملات زیر را با صدای رسا و دلنشین ادا کند: «آقا یه خرده برو بالاتر ما هم جا شیم ...»

فرد وارد شونده سپس باید دستان خود را در داخل شکم جمع کرده و خود را در آغوش اولین فردی که در داخل اتوبوس می بیند بیندازد.

تبره: کشیده شدن مسافر روی زمین در حالی که یک دستش را به اتوبوس در حال حرکت گرفته است؛ در صورتی که مشکلی برای آسفالت خیابان ایجاد نکند مجاز است.

تبصره: توجه دادن افراد داخل اتوبوس به خالی بودن وسط آن حتی به دروغ، امری کاملا مجاز است و هر فرد در صورت لزوم می تواند فریاد بزند: «آقا اون وسط خالیه ... جون مادرت برو یه خرده بالاتر ... دمت گرم»

ماده پنج- خرید و فروش اجناس در داخل متروبه هر طریق و عنوان که صورت بگیرد تحت شروط زیر امکانپذیر است:

الف – جنس مورد معامله باید یکی از موارد ذیل باشد: 

1- لواشک پذیرایی در طعم های مختلف، ترش و خوشمزه فقط هزار تومان

2- مرد عنکبوتی قابل نصب روی شیشه ودیوار، جهت شادی و بازی بچه ها 500 تومان

3- نوار محافظ کنترل تلویزیون بدم، شیش تاش تو یه بسته با حرارت سشوار حالت می گیره، ضد خش ضد پارگی، بدو بیا این ور قطار، آتیش زدم به مالم.

ب – مرد فروشنده مجاز است صدایی جیغ، یکنواخت و روی اعصاب داشته باشد و در حین حرکت از بین انبوه جمعیت با صدای زیبای خود در مورد اجناس فروشی خود تبلیغ کند. تبلیغات باید جملاتی تکراری باشند که طی یک تصاعد عددی هر 3 دقیقه یک بار، تکرار می شوند.

ج – انجام هر نوع فعالیت اقتصادی مفید دیگر در مترو اعم از رهن، اجاره، بیع، مضاربه، وام قرض الحسنه بدون بهره، تکدی گری، آمدن از شهرستان و نداشتن پول برگشت و گرفتن آن از مسافران، داشتن مریض داخل بیمارستان و نداشتن پول برای خرید دارو (در صورت داشتن نسخه معتبر) و غیره با حفظ حدود قانونی و عرفی کاملا مجاز و بلامانع است.

ماده شش- یک واگن در ابتدای قطار و یک واگن در انتهای قطار مخصوص بانوان بوده که به عنوان سهم الارث طی سال های متمادی به بانوان دیگر منتقل می شود.

تبصره: بانوان کسانی هستند که زودتر وارد واگن های اول و آخر شوند و کسانی که سرعت عمل کافی نداشته باشند، بانو محسوب نمی شوند.

تبصره: طی یک فرآیند عادلانه بانوان می توانند وارد واگن آقایان شوند اما آقایان نمی توانند وارد واگن خانم ها شوند.

ماده هفت- گم شدن در مترو در صورتی که مزاحمتی برای کسی ایجاد نکند اشکالی ندارد. فرد گم شونده می تواند از اولین فردی که می بیند سوال بپرسد اما فرد سوال شونده هیچ مسئولیتی در قبال دیگران ندارد و در صورتی که عشقش بکشد می تواند جواب نادرست بدهد. او همچنین حق دارد سکوت اختیار کند.

ماده هشت- صندلی های اتوبوس و مترو ارثیه پدری فردی محسوب می شود که زودتر از بقیه روی آن بنشیند. انتخاب و واگذاری صندلی طی یک مسابقه دو همگانی صورت گرفته و پس از وارد شدن در ورودی واگن، همه مسافران باید به سمت صندلی ها یورش ببرند. افرادی که بتوانند زودتر از بقیه روی صندلی ها بنشینند برنده اعلام شده و مابقی افراد مکلفند تا انتهای مسیر به آنها فحش بدهند.

تبصره: پیرمردها و پیرزن ها می توانند با خسته نشان دادن خود، وجدان جوانانی که روی صندلی نشسته اند را آزار داده و به هر طریق ممکن آنها را از روی صندلی خود بلند کنند.

ماده نه- وسایل نقلیه عمومی به تعداد کافی موجود است و رانندگان آنها همه آدم های منطقی، مهربان و خوش رفتاری هستند. مسئولین محترم اتوبوسرانی و مترو همه گل و بلبل و کار درست می باشند و به طور کل همه چیز خوب است. هر کس که به این مسائل معتقد نباشد خیلی آدم بی ادبی است.

مجله خط خطی
زن فارس بازدید : 269 شنبه 15 مهر 1391 نظرات (0)
نسیم عرب امیری در این قطعه شعر، آرزوی خود را درباره یک کافه ایده‌‌آل مطرح می‌کند؛ آرزویی که خودش هم گویا زیاد به برآورده‌شدن آن اعتقاد ندارد!
آنچه داروی درد انسان است
کافه‌ای دنج در لواسان است
ساکت و بی‌صدا و خوش منظر
کافه‌ای باب طبع اهل هنر
کافه‌ای دور از این هیاهو‌ها
غرق در عطر یاس و شب‌بوها
که در آن مثل باغ‌های بهشت
بشود شعر و قصه خواند و نوشت
کافه‌ای که در آن ندارد راه
وِر وِرِ زنگ گوشی همراه
نه پیامک به کار می‌آید
نه صدای هوار می‌آید
کافه‌ای که در آن هیاهو نیست
وب و جی میل و سایت یاهو نیست
دور از آن همه شما-ایشان
کافه‌ای باب میل من که در آن-
جز صدای بنان نمی‌آید
بوی سیگار از آن نمی‌آید
گر چه یک خُرده لوس و رویایی است
کافه‌ای واقعا تماشایی است!
 
از سایت لوح
زن فارس بازدید : 635 سه شنبه 11 مهر 1391 نظرات (0)
قهوه تلخ:
فرض کنید چند زن و مرد در اتاقی نشته اند و ناگهان سریال قهوه تلخ شروع به پخش می شود. مردها فورا هیجان زده شده و شروع به خنده و همهمه میکنند، و حتی ممکن است ادای جهانگیر شاه دو لو را نیز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شکایت منتظر تمام شدنش میشوند.

دست خط:
مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ غورباقه” استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی” ها و "ن” ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتها آن میکشد.

حمام:
یک مرد حداکثر ۶ قلم جنس در حمام خود دارد – مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط ۴۳۷ قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.

خواروبار:
یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسر می خرد.

بیرون رفتن:
وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی برای بیرون رفتن حاضر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی ۴ ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.

گربه:
زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.

آینه:
مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند — آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، برشته کننده ها، سر طاس آقای زلفیان…

تلفن:
مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.

آدرس یابی:
وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،” و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم.”

پذیرش اشتباه:
زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته ۲۵ قرن پیش از دنیا رفته است.

فرزند:
یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار، آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند.

لباس شیک پوشیدن:
یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.

شستن لباسها:
زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.

عروسی:
هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد "مراسم جشن” صحبت میکنند، مردان درباره "میهمانی های دوران مجردی.”
زن فارس بازدید : 413 پنجشنبه 06 مهر 1391 نظرات (0)

نقدی بر شعر «یه توپ دارم قل قلیه»

قبل از هر چیز می خواهم بگویم این شعر یکی از عمیق ترین اشعاری است که تا به حال با آن مواجه شده ام و شاعر آن فیلسوف و اندیشمندی بسیار بزرگ است و حیف نمی دانم کیست! احتمال می دهم این اثر برای قرن یکم یا نهایتا دوم باشد که اشراف مولف بر هرمونوتیک، دیالکتیک، مضامین اروتیک و حتی سیاتیک! جای بسی شگفتی است. من مصرع به مصرع جلو می روم و شما را با عمق این ابیات آشنا می کنم.

یه توپ دارم قل قلیه:
در همان ابتدای کار شاعر مرزها را می شکند و نشان می دهد که با شاعری آوانگارد با دغدغه های جهانی مواجهیم. "توپ" در اینجا استعاره از زمین است و قل قلی بودن توپ تلمیح دارد به داستان نوستالژیک "کدو قل قله زن" و یا تواردی است بر: "نه فلفلی ،نه قلقلی، نه مرغ زرد کاکلی!..." که از حافظه بالای شاعر نشأت می گیرد.

سرخ و سفید و آبیه:
این مصرع بسیار بحث بر انگیز است. عده ای از منتقدین اعتقاد دارند که اصل این مصرع "سرخ و سپید و سبزه"!(پرچم ایران) بوده و او می خواسته حس ناسیونالیستی خود را القا کند که بنا به مسائل سیاسی روز شاعر برای کسب مجوز، آن را از سبز به آبی تغییر داده است. البته در هر دو حالت قافیه را به باقالی فروش سر کوچه واگذار کرده، زیرا "آبیه "و یا "سبزه "با "قل قلیه " قافیه نیست. مثلا "قل قلیه" با "باقالیه" ،یا "چه عالیه"، یا "چه حال و احوالیه" قافیه است. بگذریم، عده ای دیگر اعتقاد دارند که این کار سفارشی است از تیم ملی فوتبال فرانسه که پرچم سرخ و سفید و آبی دارد و برای جام جهانی سروده شده باشد و او هم که مانند ما مشکل مالی داشته، مجبور شده این کار تینیج! را بسراید.
البته من با نظر دوم کاملا مخالفم. دلیلش هم شعری است که الان برای شما مطرح می کنم که هزار سال پیش فردوسی بزرگ با استفاده از این ترانه آن شعر را سروده که منتشر نشده و دست به دست به من رسیده و حالا برایتان می خوانم تا ببینید که این کار قدمتی بیش از هزار سال دارد:
(یکی توپ دارم که آن قل قل است/میان زمین و هوایش ول است/ و رنگش که سرخ آبی و هم سپید، چنین نعمتی در دو عا لم که دید؟!) که مشخص است این کار خواسته و یا ناخواسته تقلیدیست از شعر "یه تو پ دارم..."

می زنم زمین هوا می ره:
به به! شما بعد از شنیدن این بیت بلافاصله یاد شعر "ما ز بالاییم و بالا می روییم/ما ز دریاییم و دریا می رویم" می افتید و اشاره دارد به اینکه انسان روزی از هوا به زمین آمد و بعد از مدتی به هوا یا همان آسمان باز می گردد و قطره های وجودی ما در نهایت به دریایی که احتمالا سرخ و سفید و آبی است، می پیوندد و در اصل توپ استعاره ای است از انسان معلق در زمین و هوا. عجالتا مطلبی به ذهنم رسید. شاید بعد از سروده شدن این شعر به صورت اصلی یعنی "سرخ و سفید و سبزه"، طرفداران استقلال به شاعر اعتراض کرده باشند که یا رنگ آبی را در شعر می آوری یا تحریمت می کنیم و شاعر مفلوک مجبور به تعویض رنگ شده باشد!...

من این توپ و نداشتم:
روایتگر این بیت خاک است. اشاره دارد به اینکه این توپ که همان گوهر انسان است در ابتدا درون خاک یا همان جسم قرار نداشته و بعدا این توپ را به دست آورده است. همانطور که حافظ می فرماید: "آسمان جور امانت نتوانست کشید، قرعه فال به نام من دیوانه زدند"، کلمه من در هر دو بیت، مجازی است از خاک، آن هم با علاقه ظرف از مظروف (مراجعه شود به کتب علم بیان)

مشقامو خوب نوشتم:
اشاره دارد به عمل و کردار خوب. انسان اگر در کلاس دنیا شاگرد خوبی باشد و مشق هایش که همان مشقات هستند را به درستی حل کند و یا بنویسد، مسلماً شایسته تقدیر و جایزه خواهد شد و معلمش به او می گوید:"تو خود نمره بیستی، تو مثه هیچ کسی نیستی" و وای بر دانش آموزی که عمل درستی نداشته باشد. در انتهای سال وقتی کارنامه اش را به دست چپش می دهند، ناگزیر با اندوه می خواند: "آخر شدم رفوزه، والا دلم می سوزه!"...
 
بابام به من عیدی داد:
البته شاید این شعر در روز 29 اسفند نوشته شده باشد که در این صورت "مشقامو خوب نوشتم"حشو است، چون به رسمی کهن، پدر ها در عید باید عیدی بدهند، حالا چه مشقاشمو خوب نوشته باشم یا ننوشته باشم! و در کل بیت بالا اشاره دارد که جواب خوبی، خوبی است و به قول شاعر: "از مکافات عمل غافل نشو، گندم از گندم بروید جو زجو"

یه توپ قل قلی داد:
در اینجا یک تکنیک جالب و رایج در قرن معاصر را می بینیم که به آن ردالمطلع می گویند که در صنایع علم بدیع مطرح می گردد...  
باید اضافه کنم تمامی این سطور پیرامون لایه اول این اثر ماندگار است. بعضی از منتقدین تا 9 لایه برای این شعر در نظر گرفته اند که زبان قاصر بنده کوتاه است در مواجه شدن با این شاهکار زبان پارسی...
 
توضیح: عکس تزئینی نیست!

خبرانلاین
زن فارس بازدید : 337 چهارشنبه 05 مهر 1391 نظرات (0)

سال دوم دانشگاه بودم طبق معمول به یکی از کلاسای عمومیمون که تو آمفی تئاتر برگزار می شد دیر رسیدم، صدای استاد درس تاریخ اسلام که یه آخوند بود از پشت در شنیده می شد و من که می دونستم حدود ۸۰ دانشجو از رشته های مختلف تو کلاس هستند و باید از جلوی همشون عبور کنم خودمو پشت در مرتب کردم و در زدم و وارد کلاس شدم که یهو دستگیره در گیر کرد تو جیب کاپشنم و عین یویو برگشتم سمت در، دیدم ۸۰ جفت چشم عین چی دارن منو نگا می کنن، همونطور که دستگیره درو از جیب کاپشنم در می اوردم خیلی ریلکس گفتم: دست در دامن مولا زد در ..
و تو راه مصرع بعدیشو خوندم و اومدم نشستم..
صحنه پر شده بود از سفید دندانانِ بازنیش



اولین روز های تابستون , توی خواب ناز بودم که (زیرینگ زیرینگ ) صدای تلفن اعصاب خوردکن به صدا در اومد!
+بله؟!:|
-سلام , از سیستم امنیت خانواده ی ((نفهمیدم چی چی؟!!)) باهاتون تماس میگیرم..سرپرست خانواده شما هستید یا پدر؟!
((تو دلم گفتم این که حال مارو گرفت بزار ما هم یکم دستش بندازیم:D))
+بله پدر هستند.
-کجا تشریف دارید؟
+کرمانشاه سیتی!
((فک کنم سیتی رو نشنید!))
-اسم پدرتون؟
+کوین دورانت
-چی؟!!؟
+کـــــــــوین دورانـــــــت!!!!
-کجایی هستند؟!
+آمریکایی هستند پدر!
-چند سالشونه؟
+۲۵
((با تعجب)): -شغل شریفشون؟
+بسکتبالیسته!! تو ان بی ای بازی میکنه!!
-چی؟!
+ان بی ای!!
-چی هست؟!
+لیگ محلی بسکتبال کرمانشاه!
-عجـــــــب! شمار تلفنش رو لطف کن
+صفر نهصدو خــــورده ای :D
-آقا شما چند سالته؟!
+۱۵ سالمه!
- خیلی نهنگی!! =)


دوستم تو دوران دانشجویی با یه پسره به نام عباس آشنا شد و ازدواج کرد پسره زیاد آدم درست و حسابیه نبود من دیگه ندیدمشون تا خبر رسید بهم که سحر از عباس جدا شده و با یه مرد دیگه ازدواج کرده بعد از یه مدت یه روز بطور اتفاقی سحر رو تو خیابون دیدم بعد از حال و احوال پرسی گفت
: شبنم عباس رو یادته؟
: آره بابا بی خیال بچه ی خوبی نبود
:نه بابا خیلی هم خوب بود فقط مواد مصرف میکرد زن باز بود خرج خونه رو نمی داد مشکلی با هم نداشتیم که
من: :|


۶ سالم بود دو تا دختر عموهام هم اومده بودن خونمون خیلی دیگه داشتیم شیطونی میکردیم مامانم دید دیگه نمیشه توی خونه بمونیم گفت آماده شین بریم خونه همسایه روضه! ما هم آماده شدیم یه چادر سفید هم داشتم سرم کردم و قلقلی راه افتادیم همه با هم رفتیم. این همسایه ما هم کلی مایه دار بودن و خونشون خیلی باکلاس بود من تا نشستم دستشویی خیلی شدیدی گرفتم دویدم رفتم دستشویی چشمتون روز بد نبینه دستشوییش فرنگی بود من هم تا اون روز توالت فرنگی ندیده بودم انگار همه دنیا خراب شد تو سرم! و دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و همینطور که به توالت فرنگی زل زده بودم توی خودم ج… میکردم چون دیگه همه چیز واسم تموم شده بود! فقط چادرم رو در اورده بودم که وقتی کارم تموم شد خیلی شیک چادر رو روی همه اون کثافتکاریا سرم کردم و خیلی طبیعی اومدم بیرون نشستم پیش مامانم فقط در گوش مامانم جریانو تعریف کردم مامانم چشاش ۴ تا شد و یواش گفت جمع کنید بریم من هم خیلی شیک پا شدم و رفتیم فقط دختر عمو هام اون صحنه پشت سر منو که چادر و زیر انداز سفیدی که واسه نشستن انداخته بودن هر دوش یه دایره زرد بزرگ روش بود رو تا همین الان فراموش نکردن دیگه نمیدونم صحابخونه و بقیه مهموناش چی راجع به منو مامانم فکر کردن که بعد از اون دیگه مامانم خونشون نرفت و من رو هم جایی روضه نبرد!


اعتراف میکنم تقریبا ۱۰سالم بودکه فیلم تنهادرخانه تاثیر عمیقی روم گذاشته بود.گفتم منم یه حرکت هوشمندانه بزنم کسی نتونه بیاد تو اتاقم.بعداز ساعتهاتفکرو طرح نقشه کلاف کاموا رو برداشتم وجلودراتاقمو تاجایی که میتونستم تار تنیدم.کارم که تموم شد تازه یادم افتادکه اگه کسی نتونه بیادتو پس منم نمیتونم برم بیرون=گیر کردم
ولی دلم نیومد بازش کنم از لاش رد میشدم
یه همچین متی بودم من


یه لحظه دیدم اسم درسش فرق داره!چارتو نگا کردم دیدم کل ترم اشتباهی رفتم سر کلاس تحلیل سیستم های اطلاعاتی و میان ترمشو امتحان دادم!
و درس سیستم های اطلاعاتی مدیریت اصلا خودخوان بوده!
:-l
خلاصه قلبم افتاد! زنگیدم دوستم کتابشو آورد،تو ۲ساعت مونده به امتحان یه کتاب ۳۰۰ صفحه ایو خوندم رفتم سر جلسه!
باید بگم بدم نبود!
زن فارس بازدید : 345 دوشنبه 03 مهر 1391 نظرات (0)
مهدی استاد احمد در این اشعار کوتاه برخی خبرهای کوتاه را مد نظر داشته و با چشم سومی به آنها نگاه کرده است.
طرح جمع‌آوری ماهواره‌ها با رعایت چاشنی اخلاق
واسه جمع‌آوری ماهواره
چه‌‌قد می‌شه تعارف تیکه‌پاره
پلیس می‌پرسه: «داری ماهواره؟»
می‌گی: «آره» می‌گه: «قابل نداره!» 
 
ازدواج برای غلبه بر سرطان 
اگر واسه تاهل عقده داری
و کم‌کم داری غده در میاری
به‌جای این‌که هر روز می‌ری دکتر
بکن از منشی او خواستگاری
 
بسته نمک‌ 
به من گفتی بگو یک شعر شاعر
که باشه توی لبخندم موثر
به من گفتی یه‌ذره بانمک باش
ولی حتی نمک هم می‌شه فـیلتـر

خبرآنلاین
زن فارس بازدید : 347 دوشنبه 03 مهر 1391 نظرات (0)

نان حلال خيلي خيلي خوب است. من نان حلال را خيلي دوست دارم. ما بايد هميشه دنبال نان حلال باشيم. مثل آقا تقي. آقاتقي يك ماست‌بندي دارد. او هميشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت مي‌دهد تا آبي كه در شيرها مي‌ريزد و ماست مي‌بندد حلال باشد. آقا تقي مي‌گويد: آدم بايد يك لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا كه سرش را گذاشت روي زمين و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بيراه نباشد.


دايي من كارمند يك شركت است. او مي‌گويد: تا مطمئن نشوم كه ارباب رجوع از ته دل راضي شده، از او رشوه نمي‌گيرم. آدم بايد دنبال نان حلال باشد. دايي‌ام مي‌گويد: من ارباب رجوع را مجبور مي‌كنم قسم بخورد كه راضي است و بعد رشوه مي‌گيرم!

عموي من يك غذاخوري دارد. عمو هميشه حواسش است كه غذاي خوبي به مردم بدهد. او مي‌گويد: در غذاخوري ما از گوشت حيوانات پير استفاده نمي‌شود و هر چه ذبح مي‌كنيم كره الاغ است كه گوشتش تُرد و تازه است و كبابش خوب در مي‌آيد. او حتماً چك مي‌كند كه كره الاغ‌ها سالم باشند وگرنه آن‌ها را ذبح نمي‌كند. عمويم مي‌گويد: ارزش يك لقمه نان حلال از همه‌ي پول‌هاي دنيا بيشتر است!! آدم بايد حلال و حروم نكند. عمو مي‌گويد: تا پول آدم حلال نباشد، بركت نمي‌كند. پول حرام بي‌بركت است.

من فكر مي‌كنم پدر من پولش حرام است؛ چون هيچ‌وقت بركت ندارد و هميشه وسط برج كم مي‌آورد. تازه يارانه‌ها را خرج مي‌كند و پول آب و برق و گاز را نداريم كه بدهيم. ماه قبل گاز ما را قطع كردند چون پولش را نداده بوديم. ديشب مي‌خواستم به پدرم بگويم: اگر دنبال يك لقمه نان حلال بودي، پول ما بركت مي‌كرد و هميشه پول داشتيم؛ اما جرأت نكردم. اي كاش پدر من هم آدم حلال خوري بود

منبع: برترین ها
زن فارس بازدید : 451 یکشنبه 02 مهر 1391 نظرات (0)

قیمت سکه و طلا - با توجه به این که هنوز ابعاد این مساله برای برخی در هاله ای از ابهام بوده و خودشان بی خبرند که این مساله چه تاثیری در زندگی‌شان داشته، آزمونی به شرح زیر برگزار می شود.نظر به این که این روزها قیمت سکه روز به روز در حال افزایش است و انگار ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست همه داده اند تا این عنصر گرانقیمت روز به روز گرانقیمت‌ تر شود و با توجه به این که هنوز ابعاد این مساله برای برخی در هاله ای از ابهام بوده و خودشان بی خبرند که این مساله چه تاثیری در زندگی شان داشته و خواهد داشت؛ آزمونی به شرح زیر برگزار می شود!


چه کسانی بیشترین ضرر را از افزایش قیمت سکه متحمل خواهند شد؟

الف) خانواده عروس

ب) خانواده داماد

ج) خود عروس و داماد

د) سایر اقوام، دوستان و آشنایان

چه چیزی را می توان به جای سکه سر عقد کادو داد؟

الف) نصف جهیزیه عروس

ب) 100 لیتر بنزین سوپر

ج) یک سفر به دور دنیا

د) کل خرج عروسی

با افزایش قیمت سکه، تکلیف مهریه‌های اقساطی چه می شود؟

الف) اقساطی تر می شوند

ب) همسر سوم، مهریه اش را می بخشد

ج) داماد خودش را تسلیم می کند

د) همسر اول از خوشحالی، سکته می کند

بهترین راه پس انداز چیست؟

الف) صبح زود در صف بانک کارگشایی بنشینیم تا سکه دولتی بگیریم و گرانتر بفروشیم

ب) تا جایی که می توانیم سکه بخریم و آن قدر نفروشیم که خیلی گران تر شود

ج) هر چه طلا داریم بفروشیم و سکه بخریم

د) فقط سکه بخریم

برای کاهش قیمت سکه چه باید کرد؟

الف) سکه از خارج وارد شود

ب) سکه های کوچک تر ضرب شود

ج) دادن سکه سر عقد ممنوع شود

د) گزینه ج صحیح است، شک نکنید

یک بشکه نفت معادل چند قطعه سکه است؟

الف) یک سکه

ب) نیم سکه

ج) ربع سکه

د) سوال انحرافی است

چه کسی یا کسانی مسبب اصلی افزایش قیمت سکه است؟

الف) همسر اول
ب) مافیا
ج) پسر عمه سکه زا
د) اسکروج

چه کسی برای اولین بار روند افزایش قیمت سکه را کشف کرد؟

الف) اولین عروس و دامادی که سکه های خود را فروختند و پولدار شدند

ب) دامادی که اولین قسط مهریه اش را پرداخت

ج) پدر زنی که از مهریه پنج هزار سکه ای کوتاه نیامد

د) زن همسایه

بدیهی است پاسخ ها نمره منفی داشته و در صورت داشتن بیش از پنج نمره منفی، فرد آزمون دهنده به پرداخت یک عدد سکه تمام بهار آزادی محکوم می شود باشد که عبرت سایرین شود.

تک ناز
زن فارس بازدید : 465 شنبه 01 مهر 1391 نظرات (0)
رضا احسان‌پور در این قطعه شعر طنز، نقیضه‌ای بر یکی از غزل های سعدی زده و داستان جالبی از ازدواج های امروزی با مهریه‌های نجومی را روایت می‌کند.
من ندانستم از اول که تو بی‌مهر و وفایی
و به جز مهریه‌ات بر سر هیچ عهد نپایی
این همه آدم خوش‌تیپ و موفّق سر راهت
چه شد آخر به سرت زد که دل من بربایی؟
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
واقعا خام شدم، فارغ از این چون و چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
خب! گرفتم پی بدهای زمانه؛ نه! خدایی...
این نصیحت که نمودی، ز کجای تو در آمد؟
تو کجایی که ببینی منِ بدبخت! کجایی؟!
مرد آن است که از دام تأهل بگریزد
که تأهل همه بند است و تجرد، چو رهایی
آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان
که کند شاد مرا، بلکه طلاق است و جدایی
من ندانم به چه نحوی بدهم مهریه‌ات را
شاید آخر بروم در پی دزدی و گدایی
فقر و درویشی و انگشت‌نمایی و ملامت
همه سهل است؛ تحمل بکنم بار جدایی
خلق گویند: «برو یک زن دیگر بسِتان» نه!
زن گرفتن، همه خبط است؛ چه مفرد، چه دوتایی
 
 سایت لوح
زن فارس بازدید : 331 دوشنبه 27 شهریور 1391 نظرات (0)

دانشجو: 
صاحب آرزوهای بر باد رفته، بی خانمان، آس و پاس، کسی که تا صبح بیدار است و تا شب خواب. کسی که سر کلاس فقط چرت می زند، ساعتش را نگاه می کند و هر از گاهی با خمیازه می گوید: استاد خسته نباشید. کسی که هر ترم فقط 4 واحد پاس می کند آن هم ولولوژی.
جدید الورود:
تازه نفس. گیج. کسی که به طور متناوب نسبت به آینده امیدوار و نا امید می شود. کسی که از استاد راهنمای خود سراغ سالن غذاخوری را می گیرد. صفر کیلومتر. کسی که چندان با حل المسائل ها آشنایی ندارد. کسی که سر همه کلاس ها حاضر می شود. کسی که هنوز با کاربردهای اصلی دانشگاه آشنا نیست. جدایی نادر از بی بی اش.

فارغ التحصیل:
فسیل، استخدام رسمی شرکت ایران ول، کسی که نسبت به تمامی امراض واکسینه شده. عاقبت به خیر! بر باد رفته. از این جا رونده، از اونجا مونده. در حسرت اشتغال و ازدواج. کوله بار تجربه بر دوش. آینه عبرت پشت کنکوری ها. جایی برای پیرمردها نیست. 

شب امتحان: 
شبی که خرج زیراکس دانشجویان بالا می رود. شب توبه. شب می خواهم زنده بمانم. شبی که کاش هرگز صبح نشود. شبی که خواب در آن شب حرام است. شبی که به اندازه یک ترم می ارزد. شبی که همه آرزو می کنند در درازی به گیسوی یار ماند و به بلندی شب یلدا. توبه نصوح. 

پاس:
لغتی که آرزوی شماست تا پایان ترم در مورد تمامی دروس اخذ شده تان به کار ببرید. رفتاری که در هنگام ثبت نام و فارغ التحصیل شدن از مسئولین سر می زند. رفتاری که در فوتبال خوب محسوب می شود و در ادارات عرف. لغتی که شما را از مشروطی دور می کند. کلمه ای که از نظر زیبایی شناختی با بله عروس قابل مقایسه است. می خواهم زنده بمانم. 
ده: 
عددی منصوب به ناپلئون. گاهی وقت ها آرزوی خیلی هاست. تقریباً مساوی بیست. عددی که خیلی خیلی بزرگتر از 99/9 می باشد و اصلاً قابل مقایسه نیست. زیباترین عدد برای بسیاری از دانشجویان. عشق دانشجویان شب امتحانی. عدد اشک ها و لبخند ها.

گربه های دانشگاه: 
اولین فدائیان غذای سلف سرویس، موش آزمایشگاهی آشپز، کسی که بیشتر از خیلی از دانشجویان پسر سیبیل دارد، برای ورود به دانشگاه کنکور نداده است. دارنده phd در میان حیوانات. 
تقلب: 
چیزی که برایش تمام دستت را فدا می کنی، آنچه نیاز لباس به جیب و درز را بیش از پیش گوشزد می کند. جربزه سنج، پرنده کوچک خوشبختی، وجدان سنج مراقبان، معامله پایاپای با آبرو. بر باد رفته.

جزوه:
چیزی که به قصد عمل خیر بین دانشجویان رد و بدل می شود. از نظر مشکل گشایی قابلیت رقابت با گره زدن سبزه در روز سیزده به در را دارد. دختران دم بخت آن را تمیز و خوش خط می نویسند. کسانی که به دنبال آن می روند توسط صاحب جزوه بلعیده می شوند. پس از خواندن بسوزان!

خبرانلاین
زن فارس بازدید : 653 دوشنبه 27 شهریور 1391 نظرات (0)
این مطلب فقط جنبه طنز دارد!
صبح ساعت ۵

زن ایرانی قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می‌شود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند.

زن ایرانی جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند..

صبح ساعت ۶

زن ایرانی قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را با عشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول  بیدار کردن آقای شوهر است.

زن ایرانی جدید: باز هم خوابیده است.

صبح ساعت ۷

زن ایرانی قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون میرود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.

زن ایرانی جدید: هنوز خوابیده است.

صبح ساعت ۱۱

زن ایرانی قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.

زن ایرانی جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش های روی کمرش است.

ظهر ساعت ۱۲

زن ایرانی قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.

زن ایرانی جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع پازیشن های جدید جهت چیز صحبت می‌کند.

ظهر ساعت ۱۳

زن ایرانی قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقای خانه درون تشت وسط حیاط خلوت میباشد.

زن ایرانی جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است…

ظهر ساعت ۱۴

زن ایرانی قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.

زن ایرانی جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون مایکروفر بوده و در همان حال در حال تماشای FashionTV می‌باشد.

ظهر ساعت ۱۵

زن ایرانی قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می‌باشد.

زن ایرانی جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.

عصر ساعت ۱۶

زن ایرانی قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.

زن ایرانی جدید: در حال پرو کردن لباس‌های خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می‌کشد.

عصر ساعت ۱۷

زن ایرانی قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.

زن ایرانی جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.

عصر ساعت ۱۸

زن ایرانی قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.

زن ایرانی جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را می‌برد.

شب ساعت ۱۹

زن ایرانی قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.

زن ایرانی جدید: هنوز در حال خرید است.

شب ساعت ۲۰

زن ایرانی قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوض خانه است.
 
زن ایرانی جدید: کماکان در حال خرید است.

شب ساعت ۲۱

زن ایرانی قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.

زن ایرانی جدید: در رستوران ، پیتزا میل می‌فرمایند.

شب ساعت ۲۲

زن ایرانی قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.

زن ایرانی جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.
زن فارس بازدید : 376 پنجشنبه 23 شهریور 1391 نظرات (0)
نادر ختایی در بازار رونق 206 شرح حالی از این محبوب گران شده در بازار دارد، محبوبی که گویا زا قدیم الاسلام و حتی قبل از دوران تولد شرکت پژو هم طرفداران زیادی داشته است!
رستم پی تو به راه رفته/ خان‌ها همه اشتباه رفته
بیژن! عقبت به چاه رفته/ با تو گاگارین به ماه رفته
رویای تو در دل پریشم /محبوب دلم دویست و شیشم
 
آکنده ز منطق ارسطو/ تودوزی تو پر پرستو
ای ظاهر تو چراغ جادو/ چون که دمِ در بده، بیا تو
امروز که بنده در آفیشم/ محبوب دلم دویست و شیشم
 
ای رفته به قله‌ی دماوند!/ ای بر تو نگاه کوه الوند!
ای داده ژکوند بر تو لبخند!/ من می‌خرمت فقط بگو چند؟
ای وای که با تو من چی می‌شم/ محبوب دلم دویست و شیشم
 
ای ناز چراغ و پاک شیشه!/ از دوری تو دلم پریشه
بهتر ز تو در جهان نمی‌شه/ ای عمر گارانتییت همیشه!
یک عمر تو بسته‌ای به ریشم/ محبوب دلم دویست و شیشم
 
ای کشته‌ی تو خود اوناسیس!/ از هجر تو دیده‌ها همه خیس
گر قافیه شد غلط بگو «هیس»/ چون نمره‌ی تو دهد دلم بیس
من تا به ابد تو را سریشم/ محبوب دلم دویست و شیشم
 
ای جان پسر! شنو تو این را/ این در فن خودرو آخرین را
تیک آف مزن تو این چنین را/ ویراژ مده تو نازنین را
از کار تو سخت دل پریشم/ محبوب دلم دویست وشیشم
 
قربان قد و قر و غمیشت/ جانم به فدای قوم و خویشت
مُردم ز نگاه پر ز نیشت/ هر روز من آمدم به پیشت
امروز خودت بیا به پیشم/ محبوب دلم دویست و شیشم
 
تا آخر عمر یار من باش/ هر روز فقط کنار من باش
براقی روی تار من باش/ خواهی تو بیا سوار من باش
با دست خودت بزن پولیشم / محبوب دلم دویست و شیشم
 
ای شاخه نبات شعر حافظ!/ سربی و بژ و سیاه و قرمز!
در قلب تمام خلق نافذ! / در آخر کار در پرانتز!
با تو؛ نه به فکر جان خویشم(محبوب دلم دویست و شیشم)
 
منبع: لوح
زن فارس بازدید : 493 جمعه 17 شهریور 1391 نظرات (0)

ز بس که مادر من گفت از کمالاتت 
چه زود غرق شدم بنده در جمالاتت
چه سینه‌ریز قشنگی به گردنت داری 
نشسته‌ام به تماشای زیور آلاتت
چه کاره‌ای؟ هنرت چیست؟ اسم و رسم پدر؟
چقدر عاشقمی؟ مردم از سوالاتت
به نقشه‌ی تو فرو رفته پونزی بر ما 
شبیه کوره دهاتیم در ایالاتت
چه روزها که در این کوچه‌ها شدم علاف 
پی مشاهده‌ی نقل و انتقالاتت
چقدر پا به رکاب و اسیر داری تو 
تو گنده‌لات و جوانان شهر ما لاتت
برای پاسخ پنجاه در صدی از تو 
شدیم منشی مخصوص احتمالاتت
کسی نمی‌خردش زیر قیمت بازار 
لحیم کن دل ما را به اتصالاتت
شنیده‌ام پدرت باغ گنده‌ای دارد 
خوشا به حال تو و باغ پرتقالاتت
بدا به حال دل من بدا به حالاتم 
خوشا به حال تو خوش به ضد حالاتت!

منبع: لوح

زن فارس بازدید : 708 یکشنبه 05 شهریور 1391 نظرات (0)
همسایه‌مون ماشین نو خریده/ نگاش بکن تازه از را رسیده

بذاربگم یواشکی یه حرفی/ دور از جونت خیلی ندیدبدیده

از وقتی که این ماشینو خریده/ خواب خوش از چشمای ما پریده

بگم چرا؟ بابوق میگه حرفاشو/ انگار یکی زبونشو بریده

یه بوق یعنی آهای سلام همسایه/ دوتا یعنی: خداحافظ فریده!

نصف شبی تازه میادبه خونه/ تا بخوابه دیگه آفتاب دمیده

هف هش تابوق یعنی درو واکنین/ که خسته‌م و رنگ رخم پریده

خدا نیاره اونروزو که شاده/ یا وقتی که چیز میزایی خریده

صدای بوق قط نمیشه یه لحظه/ ای خدا جونمون به لب رسیده

کاشکی گرفتاری فقط همین بود/ تازگیا یه دزدگیرم خریده

بوق که تموم شد صدای سوت میاد/ اینم یه جور تمدن جدیده!

ظهرا دیگه نوبت بچه هاشه/ خونه خرابه اونیکه خوابیده

هی صدای آژیرو در میارن/ این یکی از صد تا بوقم شدیده!

میپرم از خوابو با فریاد میگم: انگاری اسرافیل تو صور دمیده!

خبرانلاین
 
زن فارس بازدید : 407 یکشنبه 05 شهریور 1391 نظرات (0)
دربی تمام شد و برای مربی ها و بازیکنان دو تیم بهترین نتیجه رقم خورد: "تساوی"!؛ بدین ترتیب هر کدام از مربی ها و بازیکنان می توانند ادعا کنند تیم حریف شانش آورده و از این حرف ها ... !

***

در همین راستا به خودمان تبریک می گوییم که هر چند معلوم نیست چه بلایی به سر تارهای دوربین عنکبوتی آمده است اما هلیکوپتر دار شده ایم و فرت و فرت از آن بالا برایمان تصاویر باکلاس نشان دادند! فقط اگر امکانش هست از دفعه ی بعد فیلمبرداری انتخاب کنند که اعصاب درست و حسابی داشته باشد و اینقدر دستش نلرزد؛ سرگیجه گرفتیم اینقدر دوربین تکان خورد!

***

ژوزه بعد از تساوی در دربی گفت: "تماشاگران تمرکز بازیکنان را بر هم زدند." 

در همین راستا ما اعلام می داریم: "ای تماشاگرنماهای بد! مگر نمی دانید این بازیکنانِ میلیاردی روحیه یشان چقدر ظریف است؟! خب تمرکزشان با این کارهای شما به هم می خورد! البته این بازیکنان (توضیح ضروری: منظورمان هم بازیکنان استقلال هست هم پرسپولیس، باز ما را به وسیله کامنت و ایمیل مورد لطف خود قرار ندهید!) همانطور که پول حرفه ای می گیرند، خودشان هم فوق حرفه ای هستند؛ اما نه اینقدر حرفه ای که صحنه های وحشتناکی همچون پرت شدن چند بطری آب معدنی به وسط زمین چمن را ببینند و بعد بتوانند تمرکزشان را حفظ کنن!"

***
 ژوزه همچنین گفت: "پرسپولیس برای پیروزی تلاش کرد، استقلال برای نباختن."

در همین رابطه ما اعلام می داریم: "اون چیزی که ما دیدیم هر دو تیم نه برای "پیروزی" و نه برای "نباختن" تلاش نمی کردند؛ بلکه برای "داور" بازی می کردند تا یک وقت بازی برایش سخت نشود! و همچنین برای "اتوبوس ها و صندلی های ورزشگاه" بازی می کردند که خدایی ناکرده بعد از باخت یکی از تیم ها مورد لطف تماشاگرها .... ببخشید تماشاگرنماها قرار نگیرد!"

***

برهانی نیز در مورد این دربی گفت: "کسل‌کننده‌‌ترین دربی‌ام بود."

اتفاقا آقای برهانی برای ما هم اینچنین بود! البته فرق ما و شما این بود که ما فوتبال را از منزل تماشا می کردیم و همزمان تخمه سیاه می شکاندیم و شما بازی را از وسط زمین چمن تماشا می کردی و فقط گهگاهی آب معدنی می خوردی! همین!

***

قلعه‌نویی نیز بعد از این بازی گفت: "تیم من سنتی بازی نکرد."

در همین راستا تشکر می کنیم از آقای قلعه نویی که تیمش به مانند تیم های منچستر و بارسلونا و ... سنتی بازی نمی کند و بسیار مدرن می باشد!

قلعه نویی همچنین گفت: "رحمتی کم‌کارترین بازیکن بود!" 

بعله! اتفاقا بقیه بازیکن های دو تیم نیز اونقدرها باکار(!) نبودن!

منبع:عصرایران

زن فارس بازدید : 285 پنجشنبه 02 شهریور 1391 نظرات (0)

دنیاست...هزار تا پیچ و خم دارد وقتی بخواهد و اراده کند همه کار برایش میسر است کارهای نشدنی را شدنی می کند مشکل را آسان و آسان را مشکل می سازد. یکروز مدیر ما یعنی آقای توفیق آمد به سراغ من نشست و سر درد دل را باز کرد چشمهایش از زیر عینک دودو میزد قلبش بالا و پایین می رفت هنوز چند کلمه بیشتر صحبت نکرده بود که یک مرتبه مثل بچه های یکساله به گریه افتاد...حالا گریه نکن کی گریه کن...


من دست پاچه شدم...دلم طپید...سرم گیج شد پرسیدم چه شده چرا گریه می کنی؟
آهی کشید و چشمهایش را نازک کرده و بست، سپس این دو کلمه از میان لبهابش خارج شد...عاشق شده ام.

گفتم عجب...تو که دل نداشتی...تو که عاشق نمی شدی، چرا یکمرتبه اینطور شدی. حرف بزن. جواب بده گفت: از من چیزی نپرس...بگیر بگیر..این نامه عاشقانه را که به معشوق عزیزم نوشتم بخوان خودت همه چیز را ملتفت خواهی شد...

اکنون نامه عاشقانه مدیر توفیق
ای «سرمقاله» آرزو، «کاریکاتور» صورت ماه تو همیشه در «صفحه اول» قلبم منقش است و نام قشنگت با حروف «36سایه دار» جلوی چشمانم مجسم.
نمی‌خواهم «بحرطویل» آه و ناله را برخت بکشم و مانند «رادیو» برایت وراجی نمایم ولی همینقدر بدان که در «فرهنگ» دل من تا کنون لغت عشق یافت نمی شد.
امروز صبح «خروس لاری» امید بانگ برآورد. و مرا از خوابی که «تفسیر» آن باعث درد سر تست بیدار کرد.
گویی«طوطی» گویای عشق کلمات مهر و وفا را در گوشم فرو خوانده بمن امر میکرد که از نوک دراز «دارکوب» فراق فرار کرده «بلبل» شیرین زبان وصال را در آغوش گیرم.
عزیزم «قرقی» چشمانت «کبوتر» قلبم را شکار کرده و من بی نهایت افتخار دارم از اینکه «پرستوی» محبت تو در لابلای قلبم خانه ساخته است.
مهربانم...آن «کاکلی» که بالای سر نهاده ای دلم را ربوده و منتظرم که «هدهد» مهربانی تو پیام وصال برایم آورده و مرا که چون «شب کور» مات و متحیر در کنج عزلت افتاده ام «خندان» سازد.
دلبرم...مرا از این «پرچانگی» ببخش و دعا کن که در رسیدن بوصال تو «توفیق» یافته عشق خود را در قلب سنگت «منتشر» کنم.
در ضمن این را هم بدان که اگر محبتی از تو بمن برسد «ابدا مسترد نمی شود» و اداره خاطر «در حک و اصلاح» آن آزاد می باشد.

دوستدار تو توفیق

خبرانلاین
زن فارس بازدید : 342 پنجشنبه 02 شهریور 1391 نظرات (0)

1. همیشه سر خود را با تیغ بتراشید. طبق قانون بقای ماده، اگر مویی درنیاید، چیزی هم برای ریختن نخواهد بود. با این تمهید دیگر کچل نمی‌شوید؛ فقط تمام عمر بی‌مو خواهید بود.

*********

2. یکی از دلایل ریزش مو، تغذیه نامناسب است. با توجه به ارزانی بی‌دلیل ارزاق، حتما در وعده‌های اصلی یا میان‌وعده‌های خود، از موادغذایی مقوی مانند مغز ران، چنجه، شاه میگو، لابستر، شنیسل پری دریایی و... استفاده کنید. اگر مانع ریزش موی سرتان نشوند، باعث خیلی چیزهای دیگر خواهند شد.
 
*********

3. اگر موهای حساسی دارید، برایشان موسیقی ملایم پخش کنید. تحقیقات نشان داده موهایی که روزی دو تا سه ساعت در معرض موسیقی قرار می‌گیرند، حساسیتشان برطرف می‌شود؛ یعنی کلا بی‌حس می‌شوند. برای اینکه موهایتان جان سگ پیدا کنند و دیگر با انبر هم نشود آنها را کند، برایشان روزی دو ساعت این آهنگ را پخش کنید: همه چی آرومه/ من چه‌قدر خوشحالم!
 
*********

4. بدون کلاه‌خود برنامه‌های شاد و مفرح تلویزیون را تماشا نکنید. تحقیقات یک کارشناس چینی که دیپلم ردی دارد نشان داده هفتاد درصد کسانی که تلویزیون می‌بینند، ناخودآگاه نیمی از موی سرشان را می‌کنند.

*********

5. سر جای پارک، گیس و گیس‌کشی نکنید. همیشه مطمئن باشید بعد از یک ساعت جای پارک پیدا می‌شود؛ ولی موهایتان را که لای انگشت همشهری محترم باقی‌ مانده با هیچ چسبی نمی‌توانید دوباره سرجایش بچسبانید.
 
*********

6. اگر پیک‌موتوری هستید، از گذاشتن کلاه ایمنی خودداری کنید. آدم مخش روی آسفالت بپاشد، بهتر است تا کچل بشود. بررسی‌های یک دانشمند کچل روس نشان داده امکان کچل‌شدن کله‌ای که روی جدول پاشیده حوالی صفر است.
 
*********

7. سرخ‌پوست کچل تاکنون گزارش نشده است. هر چه سریع‌تر رنگ پوستتان را عوض کنید. البته مطالعات یک انستیتوی کچل درمانی در گوانگجو ثابت کرده با سیلی صورت را سرخ نگه داشتن باعث مودارشدن نمی‌شود.

*********

8. خواننده شوید. تا امروز به جز یک مثال نقض، خواننده کچلی دیده نشده؛ اما شنونده کچل تا دلتان بخواهد دیده شده است.

*********

9. سرمربی شوید. فوتبال معجزاتی دارد که آدم انگشت به دهان می‌ماند. مشاهده شده طرف در دوران بازیکن‌بودن مو نداشته؛ ولی تا شده سرمربی، یک‌دفعه گیس گلابتون شده است.
 
*********

10. از مالیدن قیر داغ روی پوست سرتان با بیل غیربهداشتی جدا خودداری کنید. چی؟ کدام آدم عاقلی با بیل غیربهداشتی این کار را می‌کند؟ یعنی می‌فرمایید آدم‌های نادان اگر کچل بشوند، اشکالی ندارد؟ آیا می‌دانید آدم نادان کچلی که بیل غیربهداشتی هم دستش باشد، چه‌قدر می‌تواند امنیت جامعه را به خطر بیندازد؟ این را وقتی می‌فهمید که در آرامش مشغول برنزه‌کردن باشید، یک‌دفعه چشم باز کنید و ببینید یک آدم نادان کچل بیل به دست بالای سرتان ایستاده! پس توصیه‌های ایمنی را جدی بگیرید.

منبع: برترین ها
زن فارس بازدید : 423 چهارشنبه 01 شهریور 1391 نظرات (0)

مریخ‌نورد کیوریاسیتی در مرحله‌ای دیگر از آزمایش‌های آماده‌سازی بر مریخ، لیزر پرقدرت و دوربین طیف‌نگار شیمیایی خود را به کار انداخت و با شلیک پرتوهای لیزر ۱مگاواتی به سنگ کورونیشن، آن را کباب کرد!

لیزر پرقدرت کیوریاسیتی که انرژی خود را از راکتور رادیواکتیو این مریخ‌نورد تامین می‎کند، در روز ۱۹ آگوست/۲۹ خرداد با شلیک ۳۰ تپ لیزری، هرکدام به قدرت ۱ مگاوات و عمر ۵میلیاردیم ثانیه، حفره‌ای کوچک در سنگ کورونیشن ایجاد کرد. انرژی این لیزر، پلاسمایی از مواد یونیزه را بر فراز سنگ ایجاد کرد و دوربین ChemCam با استفاده از سه طیف‌نگار خود توانست طیف حاصل از هر ۳۰ شلیک لیزر به سنگ را ثبت و به زمین ارسال کند.

این طیف‌نگارها می‎توانند ۶۱۴۴ خط طیفی را در محدوده فرابنفش، مرئی و فروسرخ آشکار کنند و با تحلیل این آثار طیفی می‎توان به ترکیب شیمیایی سنگ پی برد. ساخت این ابزار ۸ سال به طول انجامید و به گفته متخصصان ناسا، نتایج ارسالی و بخصوص نسبت سیگنال به نویز بهتر از آزمایش‌های زمینی است.

زن فارس بازدید : 516 شنبه 28 مرداد 1391 نظرات (0)
یک روز از یک زوج خوشبخت سوال کردم
دلیل موفقیت شما در چیست ؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی‌کنید؟
آقاهه پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم
قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم!
گفتم: آفرین! زنده‌باد ! تو آبروی همه‌ی مردها را خریده‌ای ! من بهت افتخار می‌کنم.
حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اونها حق اظهارنظر داره، چیه ؟
آقاهه گفت: مسائل بی‌اهمیتی مثل این که ما با کی رفت ‌و‌ آمد کنیم، چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین‌مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و ...
گفتم: پس اون مسائل کلی و مهم که تو در موردش نظر می‌دی، چیه ؟
آقاهه گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و اوضاع جاری مملکت نظر می‌دهم.

منبع:pcparsi.com

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 9784
  • کل نظرات : 373
  • افراد آنلاین : 212
  • تعداد اعضا : 219
  • آی پی امروز : 321
  • آی پی دیروز : 71
  • بازدید امروز : 1,552
  • باردید دیروز : 136
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,150
  • بازدید ماه : 6,234
  • بازدید سال : 50,383
  • بازدید کلی : 15,355,730