در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست/ كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست
در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست/ كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست
نشان از گوهر آدم نداشت هر كه نبود/ به خمسراي ولايت خراب و باده پرست
بساط دوزخيان زمين ز خشم تو سوخت/ چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست
نقشه جغرافیایی غدیر
در آن ميانه كه مستي كمال هستي بود/ به دور سرمديات هر كه مست شد پيوست
به باغ خانه تو كوثري بهشتي بود/ كه بر ولاي تو دل بسته بود صبح الست
در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست/ كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست