طی ۹ سال گذشته ۵ بار به خاطر خرید و فروش و نگهداری مواد مخدر روانه زندان شده ام.
طی ۹ سال گذشته ۵ بار به خاطر خرید و فروش و نگهداری مواد مخدر روانه زندان شده ام و زیباترین سال های عمرم را پشت میله های زندان گذرانده ام به طوری که به فرد معروفی در زندان تبدیل شده بودم و هر بار که مدت محکومیتم به پایان می رسید، محکومان قدیمی و سابقه دار فریاد می زدند «این بار زود برنگردی!»
آخرین بار حدود یک سال قبل بود که از زندان آزاد شدم و دوباره با مصرف مواد مخدر به سرقت از اموال داخل خودروها روی آوردم. جوان ۳۰ ساله ای که سرکردگی باند سرقت های سریالی از خودروها را به عهده داشت و در یک عملیات غافلگیرانه توسط مأموران کلانتری طبرسی جنوبی مشهد دستگیر شده بود با بیان این که تک پسر خانواده هستم درباره زندگی پرفراز و نشیبش گفت: پدرم اغذیه فروشی داشت و من هم پس از آن که در کلاس سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم در مغازه پدرم مشغول به کار شدم. ۴ سال بعد وقتی به سن جوانی رسیدم رفیق بازی هایم به دور از چشم پدرم شروع شد. آن روزها به بهانه کار در مغازه سعی می کردم شب ها را در بالکن مغازه به همراه دوستانم سپری کنم شب ها چند تن از دوستانم که بیکار بودند و یا با خلافکاری روزگار می گذراندند نزد من می آمدند و تا پاسی از شب به مصرف انواع مواد مخدر می پرداختند.
در واقع هر بار پس از آزادی از زندان به کارهای خلافم ادامه می دادم و چند ماه بعد دستگیر می شدم. آخرین بار یک سال قبل وقتی ۲٫۵ سال از محکومیتم به زندان پایان یافت و آزاد شدم نزد یکی از دوستان معتادم رفتم که شاگرد اتوبوس بود. از آن روز به بعد منزل پدر او پاتوق مصرف مواد مخدرمان شد و ما با یکدیگر شیشه و کریستال مصرف می کردیم اما مسافرکشی با خودروی پراید پاسخگوی هزینه های اعتیادم نبود. در همین رفت و آمدها به منزل دوستم در حالی با خواهر او آشنا شدم که برای جبران هزینه های زندگی سرقت از داخل خودروها را آغاز کرده بودم. تا این که ۵ ماه قبل من خواهر دوستم را به عقد موقت خودم درآوردم و در همین روزها نیز دوستم به جرم سرقت دستگیر و روانه زندان شد. از آن روز به بعد باید هزینه های مصرف شیشه و کریستال همسرم را نیز پرداخت می کردم چرا که او پس از طلاق از همسر اولش مواد مخدر زیادی مصرف می کرد به همین خاطر همسرم را نیز سوار خودرو می کردم تا هنگام سرقت از داخل صندوق عقب خودروها همراه من باشد چرا که شهروندان کمتر به یک زوج جوان مشکوک می شدند. ضمن این که او در فروش مواد مسروقه نیز به من کمک می کرد و…