"فاطمه معتمد آریا\" در اختتامیه جشنواره فجر 95 + عکس
![](http://otaghkhabar24.ir/sites/default/files/styles/large/public/photo_2017-02-09_21-17-18.jpg )
"فاطمه معتمد آریا\" در اختتامیه جشنواره فجر 95 + عکس
عکس یادگاری مریلا زارعی با سیمرغ بلورین
"مهتاب کرامتی" در اختتامیه جشنواره فجر 95 + عکس
مرد 40 ساله اهل نیکاراگوئه که با یک دختر 18 ساله ازدواج کرده بود و مشغول جشن و شادی بود ناگهان با همسر اولش مواجه شد. ” روزا اسپرانزا” 177 ساله که از شوهرش دو کودک نیز دارد با داد و بیداد در عروسی ادعا کرد که داماد همسر وی است و این مرد نمی تواند با دختر 18 ساله دیگری ازدواج کند .
داماد 40 ساله “خوزه سابینو داویلا ” با دیدن زن سابق خود در مراسم عروسی خود به شدت شوکه شد. تصاویرمنتشر شده از درگیری در عروسی نشان میدهد که مادر باردار در حالیکه داد فریاد می کند از بارداری خود و ازدواج شوهرش به نو عروس می گوید. این در حالی است که “ادوین روم ” کشیش کلیسا بیان کردبه نظر می رسید در این درگیری نوعروس به خوبی از ازدواج سابق داماد اطلاع داشته و با دیدن همسر وی شوکه نشد.
به گزارش پارس ناز پس از درگیری در عروسی چند افسر پلیس Police مداخله کرده و مراسم عروسی را متوقف کردند. بنا بر قوانین نیکاراگوئه ازدواج و ارتباط پنهانی با دختران بین 14 تا 18 ساله جرم Crime محسوب می شود و متهم بین دو تا چهار سال زندان Prisonمحکوم خواهد شد
فاطمه معتمد آریا یکی از بازیگران خوب سینمای ایران است که گزیده کار می کند و در جشنواره های خارجی بسیاری نیز حضور داشته است. فاطمه معتمدآریا، فاطمه معتمدآریاست؛ بی هیچ پسوند و پیشوندی این نام کامل است، چراکه نام بازیگری است که در پنجاهوچند فیلم تاریخ سینمای ما، تجسمی بوده از زنان اقوام و طبقات مختلف جامعه معاصر ایران.
او در سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر نیز در قامت آباجان ظاهر شده؛ مادری زنجانی در سالهای دهه ٦٠ که چشم به راه فرزندش از جبهه است اما حتی لحظهای مغلوب ناامیدی نمیشود. او در این نقش به زبان زنجانی که ترکیبی از آذری و فارسی است صحبت کرده و متفاوت ظاهر شده است. به بهانه اکران فیلم «آباجان» به کارگردانی هاتف علیمردانی در جشنواره امسال، با معتمدآریا گفتوگو کردیم.
همکاری شما با هاتف علیمردانی در فیلم «آباجان» چطور شکل گرفت؟
هاتف علیمردانی قبل از اینکه بخواهد فیلم «آباجان» را کار کند، از من دعوت کرده بود در فیلم دیگرش «کوچه بینام» بازی کنم. منتها من آن زمان هم هاتف را زیاد نمیشناختم و هم اینکه خودم مشغول کار دیگری بودم و خلاصه آن زمان جور نشد که با هم کار کنیم. فیلمنامه «آباجان» را قبل از اینکه برای گرفتن پروانه ساخت بفرستد، برای من فرستاد و من از سناریوی آن خیلی خوشم آمد و بعد شروع به کار کردیم.
سناریوی «آباجان» بهانه همکاریتان بود؟
اساسا سناریو باعث شد که من آقای علیمردانی را بهتر بشناسم. هاتف نمیدانست که من قبلا زبان آذری یاد گرفتهام. وقتی به او گفتم که این زبان را بلدم او بیشتر ترغیب شد که با هم کار کنیم.
نقش آباجان به اقتضای موقعیت این کاراکتر دشواریهایی دارد، چون این زن برخلاف آنچه شرایط به او تحمیل میکند، امیدوار است. این کاراکتر برای شما چطور شکل گرفت؟
عنصر امید و حیات در فیلم «آباجان»، خود آباجان است. زنی که نه به نیستی فکر میکند و نه غمگین است و نه میخواهد شکست را بپذیرد. او شکست نمیخورد و همین باعث میشود که پتانسیل حیاتی در او وجود داشته باشد و این پتانسیل در طول فیلم مستتر است.
در شکلگیری این کاراکتر با کارگردان چه صحبتهایی داشتید؟ ظرایفی در ایفای این نقش هست که به نظر میرسد پرداخته خود شماست. در گفتوگو و تبادل ایدهها با کارگردان، چطور آباجان را شکل دادید؟
شخصیت اصلی را که خود آقای علیمردانی میدانسته که دقیقا کیست چون الگویش مادربزرگش بوده. تفاوت بین آنچه من بازی میکردم و مادربزرگ آقای علیمردانی، در وهله اول فیزیک ما بود. ایشان یک خانم درشتاندام و قویهیکل بودند ولی من چنین نیستم. تنها کاری که در این مورد توانستم بکنم این بود که کمی شکل
ظاهری و فیزیکیام را تغییر دهم. اما جدا از این، آنچه من به این شخصیت اضافه کردم، ظرایف این شخصیت بود. بخشی از این ظرایف به شیرینی رفتار و ارتباط این زن با بچههایش برمیگردد. اما ما از ابتدا به یک دریافت مشترک رسیدیم و فهمیدیم آباجان زنی پر از قدرت است و پر از امید. باقی ریزهکاریها چیزهایی بودند که ما ذرهذره از دل زندگی در آن وارد کردیم.
اما از آنجا که همیشه برای تعریف مصیبتهای جامعه با هم تعارف داریم، در فیلمها هم وجه زندگی و حیات شخصیتها را از آنها میگیریم. آنچه در «آباجان» میتوانید پیدا کنید، در جریان بودن زندگی روزمره هست. اگر شروع فیلم را به یاد داشته باشید، آباجان وارد بازار شده، خرید میکند و بعد غذا میخورد.
بعد از آن جلوی حجله شهیدی میایستد و فاتحه میخواند. یعنی زندگی روزمره او در کنار ماجراهای سختی که با آن روبهروست، جریان دارد و اینطوری نیست که وقتی منتظر خبری از فرزندی که در جبهه دارد است مدام پای تلویزیون بنشیند یا مدام به عکس پسرش نگاه کند و از بیخبری غصه بخورد. اینها مواردی بودند که من از آقای علیمردانی خواستم که به فیلمنامه اضافه شود. در واقع سعی کردیم کمی زندگی این زن را به واقعیت زندگی آدمها نزدیک کنیم.
پس شما با حضورتان در یک فیلم علاوه بر ایفای نقش خودتان برای ارتقای همه جوانب فیلم تلاش میکنید؟
راستش همه کارهایی که میکنم، همیشه قبل از شروع فیلمبرداری یا خیلی وقتها قبل از این است که قرارداد ببندم. چون حقیقتا سینما از نگاه من یک کار جمعی است که به این جمعیبودنش معتقدم و این جمع را قبل از اینکه بخواهم قرارداد ببندم، باید بشناسم. چون برای من خیلی مهم است که چه کسی گریم میکند،
چه کسی طراح صحنه و لباس است، چه کسی دستیار است و حتی این را هم میپرسم که چه کسی قرار است مسئول پذیرایی گروه باشد، همه این افراد کسانی هستند که ذرهذره روی کار آدم تأثیر میگذارند و کمککردن یا تأثیرگذاریام در یک فیلم، همه به قبل از شروع فیلمبرداری معطوف میشود که بدانم با چه کسانی میخواهم کار کنم یا قرار است با چه کسانی برای کارم در ارتباط باشم.
طبیعتا شما اولین بازیگری بودید که فیلمنامه «آباجان» را خواندید و قبول کردید در فیلم بازی کنید. در پروسه انتخاب سایر بازیگران هم دخیل بودید؟
حقیقت این است که من پیشنهاداتی داشتم که با پیشنهادهای آقای علیمردانی کاملا متفاوت بود و یک پیشنهادهایی هم داشتم که کاملا منطبق بود. ولی این را باید بگویم که آقای علیمردانی با هرکسی که حرف میزدند، قبل یا بعد از آن حتما با هم حرف میزدیم و در جریان جزئیات کار بودم. مثلا از اول میدانستیم
بهترین کسی که میتواند نقش داماد «آباجان» را بازی کند سعید آقاخانی است و انتخاب اول خود آقای علیمردانی هم آقای آقاخانی بود. من هم به ایشان فکر کرده بودم و این باعث خوشحالی همه بود وقتی آقای آقاخانی پذیرفتند تا در این فیلم بازی کنند.
وقتی خودتان بهعنوان مخاطب، «آباجان» را روی پرده سینما دیدید، ارزیابیتان چه بود؟
شاید باور نکنید چون قبلا پایان فیلم را ندیده بودم و نمیدانستم که پایان فیلم چطور مونتاژ میشود، برای اولینبار بود که با دیدن پایان یکی از فیلمهایم هیجانزده شدم. در کل فیلم بهقدری همهچیز در ابعاد انسانی و متعادل و متعارف و معقول و منظم پیش میرود که شاید در نهایت بتواند کمی سلیقه فعلی سینمایمان را که سلیقهای اغراقآمیز و غیرعادی و جعلی است تغییر دهد.
در این فیلم نه از کلاههای تابدار صورتی توری و لبهای پروتزشده خبری هست و نه گریمهای كشورهاي جنوب ايران و چهرههای مصنوعی، پس میتوان به این ماجرا امید داشت. خیلی سخت میتوان سلیقه تماشاگرانی را که به تماشای سریالهای ترکی عادت کردهاند متعادل کرد. الان خودِ من همین که توانستهام
در فیلمی که متعادل است، یعنی هیچ اغراقی در آن وجود ندارد، فارغ از نوآوریای که صحبت درباره آن بماند برای سالهای آینده و درعینحال ریشهدار و اصیل است بازی کنم خوشحالم.
در جشنواره امسال فقط همین یک فیلم را داشتید. چرا امسال کمکار بودید؟
نه، راستش را بگویم کمکار نبودم. بیش از ٣٠ سناریو خواندم که در همه آنها یک اشکالاتی وجود داشت؛ یا مشابه فیلمهایی بود که قبلا ساخته شده بود یا از من برای ایفای نقش در موقعیتی دعوت شده بود که من خیلی دوست نداشتم در آن قرار بگیرم. در نتیجه از بین ٣٠ و چند سناریویی که خواندم، فقط در «آباجان» بازی کردم.
بعد از ٣٠ و چند سال تجربه کار بازیگری و کسب جوایز مختلف در ایران و دنیا، با توجه به سابقه و اعتباری که دارید، امروز چه مواردی در انتخابهایتان برایتان مهم است و اولویتهایتان برای حضور در یک فیلم چه چیزهایی است؟
من ٥٠ و چندتا فیلم بازی کردهام و هنوز هم معیارم برای کارکردن، اول سناریوست و بعد هم چیزهای دیگر.
درباره نقشی که به شما پیشنهاد میشود، چه چیزهایی برایتان اولویت دارد؟
مهمترین نکته برایم این است که شبیه نقشهای دیگرم نباشد، ولی در انتخاب کارم، حتما یک سناریوی خوب است که اهمیت دارد.
فیلمهای دیگر جشنواره امسال را دیدهاید؟
متأسفانه هنوز نه، چون هنوز فرصت نکردهام در همه سانسهای فیلم خودمان حضور داشته باشم. واقعا فرصت نکردم، ولی دلم میخواهد فیلمها را ببینم.
برای بازیگری مثل شما که در طول این سالها جوایز مختلف داخلی و خارجی گرفته و چهار سیمرغ دارد، امروز جوایز چه احوالاتی دارند؟ با توجه به اینکه نقشی بهشدت متفاوت در «آباجان» ایفا کردهاید، فکر میکنید امسال سیمرغ میگیرید؟
راستش را بگویم من بهخاطر بهترین کارهایم، از سینمای ایران جایزه نگرفتهام. در دوسال اخیر بابت بازی در فیلمهای «بهمن» و «نبات» خارج از ایران چهار جایزه گرفتم، اما در ایران حتی اسمی هم از این فیلمها بهعنوان یک فیلم خوب برده نشده! در نتیجه اولا هیچوقت به این فکر نمیکنم قرار است به خاطر كاري که کردم
و دوست داشتم که بکنم، قرار است جایزه بگیرم. اگر میگیرم، همیشه آن جایزه از هرجای دنیا که باشد، شگفتزدهام میکند. اینجا هم همینطوری است. هرگز به اینکه جایزه میگیرم یا نه، فکر نمیکنم، اما اگر بگیرم شگفتزدهام میکند.
شما قبلا هم در «گیلانه» تجربه بازی در فیلمی را که موضوع آن با جنگ هشتساله گره خورده داشتید. تجربه ایفای نقش در این فیلم برایتان چه شباهتها و تفاوتهایی با آن فیلم داشت؟
جنگ در هر شرایطی سخت و غیرانسانی است. این تنها وجه مشترکی بود که هر دوی این فیلمها برای من داشتند. بهلحاظ موقعیت و شخصیت هم به نظرم دو قطب کاملا متفاوتند. گیلانه یک زن تنها در یک سرزمین با پسری معلول است و فیلم «آباجان» ماجرای آینده نامعلوم زنی است که خودش دست هدایتکنندگی دارد، یعنی همهچیز زندگی در ید قدرت اوست و درواقع برعکس «گیلانه» است.
برای ایفای این نقشها دنبال آدمهایی در جهان بیرون که دارای چنین موقعیتی بودند گشتید؟ یعنی مابهازای بیرونی برایشان داشتید؟
نه اما درمورد «آباجان» اتفاق جالبی افتاد. یک روز در بازار زنجان میگشتم که کسی را عینعین آباجان دیدم و حتی با او عکس گرفتم. موهای نیمهحنابسته و فرفری داشت و با همان مدل چادر و فرم بدن و… برایم خیلی جالب بود چون بخشی از این کاراکتر صد درصد زاده ذهن من بود و یک بخشی هم با همان مادربزرگی که آقای علیمردانی میخواست، منطبق بود.
در مورد «گیلانه» هم مدت طولانی در آن محیط چرخیده بودم و هرچیز مناسبی که ذهنم را مشغول کرده بود حفظ و پرداخت کردم و برای شخصیت گیلانه از آن بهره بردم.
جشنواره امسال حتی پیش از شروع، با یکسری حواشی همراه شد. مثلا اینکه فیلم «کاناپه» آقای عیاری کنار گذاشته شد. فیلمی که میتوانست سطح جشنواره امسال را در ابعاد هنری جابهجا کند، اما بهخاطر مسائل فراهنری، کنار گذاشته شد. از آنجا که شما همیشه یکی از منتقدان جدی ارادههایی هستید که خارج از سینما برای سینما تکلیف تعیین میکنند، واکنشتان درباره این اتفاق چیست؟
در مورد آقای عیاری باید بگویم ابعاد نگاه و جهانبینیشان فراتر از سینمای ماست. به اعتقاد بسیاری از اهالی سینما آقای عیاری کارگردانی یگانه و سینماگری مطلق هستند. در مورد برخوردی هم که با فیلم «کاناپه» شد بسیار برای خودمان متأسفم که شانس دیدن یک فیلم فوقالعاده دیگر از آقای عیاری را از دست دادهایم.
از طرفی معتقدم زمان منعِ سینماگران و کارهای فرهنگی گذشته است. سینماگران، هنرمندان بیآزاری هستند که میتوانند به جای خشونت صلح و مهربانی و آرامش را ترویج دهند. ما آدمهای سلامتی هستیم و شایسته این همه ممنوعیت نیستیم. هرچند که من با ممنوعیت ابتذال بسیار موافقم و دراینراستا من تمامقد پای شرافت حرفهایام میایستم.
صحبت از ابتذال و شرافت حرفهای به میان آوردید، میخواهم نظرتان را درباره جدالهایی که اخیرا شاهدیم بین تهیهکنندههای تازهوارد با کارگردانهای پیشکسوت رخ میدهد، بدانم…
اتفاقات غیرحرفهای که این روزها در سینمای ما مرسوم شده ناشی از نادانی عواملی است که بدون شناخت وارد سینما میشوند. سینما در هر بخش، یک صنعت، یک حرفه، یک هنر و یک علم است. اگر کسی دانش این حرفه را نداشته باشد و وارد این حرفه شود، باعث تخریب موقعیت سینمای ما میشود
و متأسفانه چند سالی است شاهد سرمایههایی هستیم که نادانسته وارد سینما میشوند؛ بازیگرانی که ناآگاه و بهاشتباه وارد سینما میشوند، کسانی که به هر شکلی فیلم میسازند و مدعی کارگردانی میشوند، همه اینها بدنه سینمای ایران را سست میکنند و مقابله با این ابتذال هیچ راهی ندارد جز ایجاد قوانین سخت حرفهای برای ورود به این هنر.
شما همواره از کسانی بودهاید که پیشگام همدلی و آشتی هستند و هرجا که نگاه سوء و بدگمانی وجود داشته از حرفه و شرافت سینما دفاع کردید. به نظر شما راهحل برونرفت از موقعیت کنونی سینما که در آن هنوز بدگمانی و رفتارهای سلبی وجود دارد، چیست؟
ببینید این بدگمانی و فاصله امروز وجود دارد اما تا قبل از آن دوران بسیار سخت و سنگین هشتساله که همه در بدگمانی و بیاعتمادی به هم سپری کردیم، مسئولان سینمایی با همه بچههای سینمایی تا پاسی از شب حافظ میخواندند و بحث میکردند و راجع به تکنیکهای مختلف سینما گفتوگو داشتند و رفاقتی بین سینماگران
و مدیران سینمایی جریان داشت. منتها چون بحث مدیریت در یک دورانی بسیار تغییر کرد و از بخش فرهنگی تبدیل به بخشی غير فرهنگي و هر چیز دیگری شد که ما از آن بیخبریم، فاصلهای بین سینماگران و مسئولان افتاد. البته این ماجرا هم حتما بهمرور تلطیف پیدا خواهد کرد چون دیگر دوران بدگمانی و بیهویتی گذشته و ما دوباره باید به هویت سالم گذشته خودمان برگردیم.
اگر شما بخواهید به مدیران فعلی سینما، بهعنوان کسی که تجربه آن دوران را دارید پیشنهادی در راستای بازگشت به آن فضا و موقعیت بدهید، چه میگویید؟
هر چیزی زمان خودش را احتیاج دارد. مثلا من نمیتوانستم هشت سال پیش بگویم که ما همه آدمهای بیگناهی هستیم که به بیهویتی محکوم شدهایم اما امروز میتوانم این را بگویم. الان زمان گفتوگوست و میشود حرف زد. برای همین فکر میکنم هیچچیزی بهتر از رودرروشدن و حرفزدن و پاسخدادن و پاسخگرفتن به سینما و ما نمیتواند کمک کند.
شما تاکنون در بیش از ٥٠ فیلم و لابد با احتساب تئاترها و سریالهایتان در بیش از ٦٠ نقش حضور داشتید. کدام نقش مانده که دوست دارید بازی کنید و هنوز بازی نکردهاید؟
دلم میخواهد نقش «شاه لیر» را بازی کنم. در یک دورهای دلم میخواست «کُردلیا» را بازی کنم اما الان «کردلیا» برایم سخت نیست و دلم میخواهد خودِ «شاه لیر» را بازی کنم. اما در سینمای خودمان نقشی نیست که فکر کنم دلم میخواسته بازی کنم و نکردم!
شاید نقشهایی مثل نقش زنهایی که در تاریخ ما تعیینکننده بودهاند را دوست داشته باشم بازی کنم.
خیلی دلم میخواهد که نقش قمرالملوک وزیری را بازی کنم. چون او یک زن استثنایی در تاریخ ماست. البته همه زنانی که من بازی کردهام معاصر بودهاند و هیچوقت کار تاریخی نکردهام. اما اگر بخواهم یک نقش تاریخی بازی کنم، خیلی دلم میخواهد نقش زنان تأثیرگذار تاریخ را بازی کنم.
کارنامه معتمدآریا را اگر صد سال دیگر هم مرور کنیم، میتوانیم در آن گوشههای مختلف تاریخ اجتماعی امروز ایران را ببینیم. کارنامه متنوعی است و یکی از کاملترین کارنامههای بازیگری تاریخ سینمای ایران است. اما فارغ از اینکه دوست دارید نقش زنهای تأثیرگذار تاریخ را بازی کنید، کدامیک از زنهای معاصر ایرانی را تابهحال بازی نکردهاید و دوست دارید بازی کنید؟
کسی که خیلی دلم میخواهد نقش او را بازی کنم، اولین زن خلبان است! خودم بازی در این نقش را خیلی دوست دارم.
خیلیها بازیگری مثل شما را که در نقشهای مختلف و متنوعی موفق ظاهر شده، ستاره خطاب میکنند. برخورد شما با این الفاظ چیست؟ خودتان را هیچوقت ستاره دانستهاید؟
نه واقعا. من همیشه اینها را مثل سنجاقی که به لباسم هست، باز میکنم و میگذارم کنار و خودم را از آنها فارغ میکنم.
بهطورکلی هم هرگز موافق القابی که به بازیگران داده میشود و بعضیها هم با آن هیجان زده میشوند، نیستم و فکر میکنم خود کلمه «بازیگر» آنقدر کافی هست که لازم نباشد چیزی به آن افزون کنیم.
شما یکی از پرجایزهترین چهرههای سینمای ایران هستید. برخورد شما با جوایزی که گرفتهاید چگونه است؟
تعداد زیادی از تندیسها را به موزه سینما دادهام که گذاشتهاند در انبار. چهار، پنج تا هم هست که توی خانه نگه داشتهام و هربار چشمم به آنها میخورد از خودم میپرسم چرا من اینها را نگه داشتهام؟ و با خودم میگویم که اینها را هم به موزه بدهم، اما بعد که میبینم آنجا هم قرار است برود در انبار، به این نتیجه میرسم که در خانهام بماند.
بعد از یک مدتی جوایز برایم مثل یک کتاب خوبی است که خواندهام، یا گلدان گلی زیبا که دیدهام. ارزشمند هستند اما حسی از این بابت که بگویم مفتخرم از فرانسه، آمریکا یا هرجای دیگری جایزه گرفتهام هرگز تجربه نکردهام.
وقتی میبینمشان بیشتر به این فکر میکنم این مجسمه و تندیس چطور ساخته و پرداخته شده و تکنیکی به آنها نگاه میکنم و حس تملک شخصی ندارم، همانطور که به باقی مجسمهها هم ندارم. حالا متوجه میشویم که حذف نام و تصویر من در صداوسیما بهعنوان بازیگری که بیشترین جوایز بازیگری را گرفته فقط آمارهای تاریخی را به هم میریزد وگرنه فرقی به حال من ندارد.
شما تنها چهره تاریخ هنر ایران هستید که تصویرتان بر دیواری در سازمان ملل نقاشی شده. حس و واکنشتان نسبت به این اتفاق چطور بود؟
من که اصلا نمیدانستم آن نقاش محترم ایتالیایی که تصویر مرا کشیده چه کسی است و نه هرگز خودم را در اندازه هنرمندان دیگری که تصویرشان آنجا نقاشی شده مثل ساتیا چیت رای که الگوی من بودهاند میدانم اما اینکه تصویر من بهعنوان فردی که در حرفه خودش تأثیرگذار بوده آنجا نقاشی شد، شگفتانگیزترین اتفاقی بود که در حیطه جانبی کارم برایم رخ داد.
اما این روحیهای که دارید و فریفته القاب و جوایز نمیشوید چطور در شما شکل گرفته؟
این روحیه از بیچیزی و بینیازی است. من احتیاجی ندارم که با متصلکردن خودم به چیزها، اعتبار بگیرم.
من از داشتههایم خیلی لذت میبرم. داراییهایم خیلی هم محدودند: دوستان خوب، پدر و مادر خوبی که اگرچه دیگر کنارم نیستند اما یادشان همیشه با من است، شوهر و فرزند خوب و خانوادهای که دوستشان دارم و شغلی که عاشقش هستم.
هیچ چیزی مهمتر از این نیست که آدم از کاری که میکند لذت ببرد و شغلش را نهفقط دوست بدارد، که عاشق حرفهاش باشد.
طی ۹ سال گذشته ۵ بار به خاطر خرید و فروش و نگهداری مواد مخدر روانه زندان شده ام و زیباترین سال های عمرم را پشت میله های زندان گذرانده ام به طوری که به فرد معروفی در زندان تبدیل شده بودم و هر بار که مدت محکومیتم به پایان می رسید، محکومان قدیمی و سابقه دار فریاد می زدند «این بار زود برنگردی!».
پسر جوانی که پس از مشاجره و درگیری با رقیب عشقی، موجب مرگ دوست دخترش در یک سانحه رانندگی شده بود، با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی «میرزایی» و تلاش ۴۰روزه کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شد و راز «زوزه مرگ» پس از «دوئل عشقی» را فاش کرد.
باندهای فحشا و تکدیگری در الجزایر ۵ هزار زن مهاجر آفریقایی را به کار فحشا وارد کردهاند.
به نوشته اسکای نیوز، “سعیده بن حبیلس” فاش کرد که الجزایر تا سه شنبه گذشته، ۱۸ هزار زن مهاجر را از این کشور بیرون کرده است.
رییس هلال احمر الجزایر در ادامه به طرف هایی حمله کرد که “از مساله مهاجران آفریقایی برای تنش و ناآرامی در الجزایر و خدشه دار کردن چهره این کشور در افکار عمومی جهان، بهره برداری کردند”.
بن حبیلس تاکید کرد که برخی طرف های خارجی برای خدشه دار کردن چهره الجزایر از مساله مهاجران آفریقایی استفاده سیاسی کردند
دختر جوان با خوراندن آبمیوه مسموم زوج مسافری را اسیر توطئه سرقتش کرد.
چندی پیش ماموران پلیس Police مشهد در جریان سرقت Stealing از زوج میانسال به شیوه مسموم کردن قرار گرفتند و تیمی از ماموران کلانتری امام رضا (ع) به دستور سرهنگ محمد بوستانی رییس پلیس مشهد برای دستگیری سارق حرفه ای وارد عمل شدند.
ماموران در گام نخست تحقیقات پی بردند زوج مسافری که برای زیارت به شهر مشهد آمده بودند با دختر جوانی به نام معصومه آشنا شده اند که دختر جوان پس از اعتماد سازی به این زوج میانسال آبمیوه داده است.
این زوج مسافر که نمی دانستند در دام سارق حرفه ای گرفتار شده اند پس از خوردن آبمیوه مسموم بیهوش شده و زمانیکه به هوش آمدند با سرقت کیف وسایل شان، ۳۰۰ دلار امریکا و ۳۰۰ دینار عراق روبرو می شوند.
تجسس های پلیسی برای دستگیری دختر فریبکار ادامه داشت تا اینکه ماموران با اقدامات فنی و پلیسی موفق به شناسایی معصومه که سابقه سرقت به شیوه آبمیوه مسموم داشت، شدند.
همین سرنخ کافی بود تا ماموران در اقدامی غافلگیرانه معصومه ۲۵ ساله را صبح امروز دستگیر کنند.
سرهنگ محمد بوستانی رییس پلیس مشهد با اعلام این خبر به رکناگفت: دختر جوان برای تحقیقات بیشتر و شناسایی دیگر جرائم احتمالی اش دراختیار ماموران پلیس آگاهی مشهد قرار گرفته است.
تابلو آنلاین قیمت طلا و نقره ( ریال ) |
||||||||
طلا | قیمت زنده | تغییر | کمترین | بیشترین | ||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
هر انس طلا دلار | 1,242.72 | (0.78%)9.6 | 1,230.49 | 1,244.26 | ||||
هر مثقال طلا در بازار تهران | 5,004,000 | (0.28%)14,000 | 4,980,000 | 5,010,000 | ||||
هر گرم طلای 18 عیار | 1,154,420 | (0.26%)3,000 | 1,149,420 | 1,156,420 | ||||
هر گرم طلای 24 عیار | 1,539,920 | (0.33%)5,000 | 1,531,920 | 1,540,920 | ||||
هر انس نقره دلار | 17.82 | (0.68%)0.12 | 17.65 | 17.86 |
در فضای مجازی او را پیدا کردم. یک دل نه، صد دل عاشق و دلباختهاش شدهبودم. برایم آنقدر عزیز بود که دربرابر خانوادهام ایستادم و احترامشان را زیر پا گذاشتم. پدر و مادرم مخالف ازدواج ما بودند، ولی با تهدیدهای جدی، آنها را در شرایطی قرار دادم که از ترس آبرویشان کوتاه آمدند.
مراسم ازدواج ما برگزار شد و با عروس رویاهایم پا به خانهای گذاشتیم که قرار بود کاشانه عشق و عاشقیمان بشود.در کنار او احساس خوشبختی میکردم، اما خیلی زود سرم به سنگ زمانه خورد و احساس عشق و علاقهام به نفرت و بدبینی شدید تبدیل شد.
همسرم فقط و فقط درگیر گوشی تلفن همراهش بود. چند سیمکارت مخفیانه داشت و رفتارش عادی به نظر نمیرسید. تازه فهمیدم با دو پسر جوان رابطه مخفیانه دارد. بیدارخوابیهایش تا نیمههای شب و کوچهگردیهایش تا نصف روز و شلختهبازیهایش اعصابم را خطخطی میکرد. چه میتوانستم بگویم؟ این زن انتخاب خودم بود. راه میرفتم و خودم را نفرین میکردم. به خاطر تیپ و قیافه زنندهای که برای خودش درست میکرد خجالت میکشیدم با او بیرون بروم. چندبار تصمیم گرفتم با مذاکره و گفتگو مشکل را حل کنم. فایدهای نداشت و اصلا به حرفهایم گوش نمیکرد. برای خودم واقعا متاسفم. هنوز شش ماه از ازدواجمان نگذشته و ما اینقدر مشکل پیدا کردهایم. نمیخواهم به زندگی با زنی ادامه بدهم که به من خیانت Cheat میکند. کارمان به کلانتری٢۶ کشید. خودکرده را تدبیر نیست. با غرور و ندانمکاری، سرنوشتم را تباه کردم.
شوهرم بدهکار است و دیگر نمی توانم با یک آدم بدهکار زندگی کنم.
مدیرعامل شرکت وقتی بدهکار شد، زندگی مشترک او با همسرش در آستانه فروپاشی قرار گرفت و پایش به دادگاه خانواده باز شد.
او که به دلیل بدهی اش به یک مرد عصبی و تندخو تبدیل شده بود، آنقدر با همسرش کتککاری کرد که در نهایت به آخر خط زندگی مشترکش رسید. زن جوان وقتی مقابل قاضی Judge شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره علت درخواست جداییاش به قاضی گفت: پنج سال است که با داوود زندگی میکنم، ولی این شش ماه آخر زندگی مشترکمان، هر روز دارم عذاب میکشم. یک چشمم اشک است و چشم دیگرم خون؛ دعوا و کتککاری ما تمامی ندارد. آن هم به دلیل ندانمکاریهای داوود؛ ماجرا از این قرار بود که داوود مدیرعامل شرکت است و برای اداره شرکتش، پول نزول کرد و به همین خاطر کلی بدهی بالا آورد. تا جایی که با آن همه پول و ثروت نمیتوانست از پس بدهکاریهایش بربیاید.
حالا در این میان من بودم که باید تاوان بدبختیهایش را پس میدادم. بعد از این بدهکاریها، داوود اخلاقش به طور کل تغییر کرد. به یک مرد عصبی و بداخلاق تبدیل شد که هر بار طلبکارهایش به او زنگ میزدند، مرا کتک میزد. شش ماه است که زندگی ندارم. هر روز باید با داوود کتککاری کنم. کافی است یکی از طلبکارها زنگ بزند یا جلوی او در بیاید، آنوقت است که تن و بدنم میلرزد، چون میدانم داوود تمام عصبانیت و خشمش را سر من خالی خواهد کرد. او خودش اشتباه کرده و زندگیمان را بر باد داده است، ولی حالا من باید تاوانش را پس بدهم. چرا باید هر شب از شوهرم کتک بخورم و هر شب ترس و وحشت داشته باشم. برای همین دیگر نمیخواهم در کنار این مرد زندگی کنم.
در پایان، قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست در این فرصت از یک مشاوره خانواده راهنمایی بخواهند
افرادی که با اجاره محلی اقدام به بسته بندی و فروش مواد مخدر درسطح استان البرز می کردند دستگیر شدند. سردار بخشعلیکامرانی صالح، فرمانده انتظامی استان البرز اظهار کرد: پلیس Police استان البرز با کسب خبری مبنی بر اینکه افرادی در کرج اقدام به توزیع گسترده مواد مخدر Drugs میکنند، موضوع را بهصورت ویژه در دستورکار خود قرار داد.
این مقام انتظامی اضافهکرد: درتحقیقات بیشتر مشخص شد که این افراد با اجاره مکانی اقدام به بستهبندی و فروش مواد در سطح استان میکنند.
وی خاطرنشان کرد: با هماهنگی مقام قضایی محل مورد نظر بازرسی و ۹۳۳ کیلوگرم هروئین کشف و هفت نفر در این زمینه دستگیر و دو دستگاه خودرو نیز از متهمان توقیف شد.
کامرانی صالح در ادامه صحبتهای خود به انجام عملیات دیگری اشاره کرد و گفت: درعملیات دیگری، پلیس مبارزه با مواد مخدر البرز در پی کسب خبری مبنی بر اینکه فردی اقدام به توزیع مواد مخدر از نوع حشیش میکند، وی را در منطقه باغستان کرج شناسایی کردند.
فرمانده انتظامی استان البرز افزود: پس از رصدهای اطلاعاتی یک تیم از البرز و یک تیم از پلیس مبارزه با مواد مخدر تهران به محل مورد نظر اعزام و یک نفر در این زمینه دستگیر و حدود ۱۲۰ کیلوگرم حشیش کشف شد.
وی یادآور شد: از ابتدای سال تاکنون بیش از شش تن مواد مخدر در البرز کشف شده است
صبح روز گذشته یکی از خانمهای بدنساز که چندی پیش عکس برهنه خود را در فضای مجازی منتشر کرده بود دستگیر شد.
وی پس از تفهیم اتهام و صدور قرارتامین وثیقه به مبلغ ۲۰۰ میلیون تومان، به دلیل عجز از پرداخت وثیقه روانه زندان شد.
عجیب ترین گورستان های ایران
تعداد صفحات : 321