سال دوم دانشگاه بودم طبق معمول به یکی از کلاسای عمومیمون که تو آمفی
تئاتر برگزار می شد دیر رسیدم، صدای استاد درس تاریخ اسلام که یه آخوند بود
از پشت در شنیده می شد و من که می دونستم حدود ۸۰ دانشجو از رشته های
مختلف تو کلاس هستند و باید از جلوی همشون عبور کنم خودمو پشت در مرتب کردم
و در زدم و وارد کلاس شدم که یهو دستگیره در گیر کرد تو جیب کاپشنم و عین
یویو برگشتم سمت در، دیدم ۸۰ جفت چشم عین چی دارن منو نگا می کنن، همونطور
که دستگیره درو از جیب کاپشنم در می اوردم خیلی ریلکس گفتم: دست در دامن
مولا زد در ..
و تو راه مصرع بعدیشو خوندم و اومدم نشستم..
صحنه پر شده بود از سفید دندانانِ بازنیش
اولین روز های تابستون , توی خواب ناز بودم که (زیرینگ زیرینگ ) صدای تلفن اعصاب خوردکن به صدا در اومد!
+بله؟!:|
-سلام , از سیستم امنیت خانواده ی ((نفهمیدم چی چی؟!!)) باهاتون تماس میگیرم..سرپرست خانواده شما هستید یا پدر؟!
((تو دلم گفتم این که حال مارو گرفت بزار ما هم یکم دستش بندازیم:D))
+بله پدر هستند.
-کجا تشریف دارید؟
+کرمانشاه سیتی!
((فک کنم سیتی رو نشنید!))
-اسم پدرتون؟
+کوین دورانت
-چی؟!!؟
+کـــــــــوین دورانـــــــت!!!!
-کجایی هستند؟!
+آمریکایی هستند پدر!
-چند سالشونه؟
+۲۵
((با تعجب)): -شغل شریفشون؟
+بسکتبالیسته!! تو ان بی ای بازی میکنه!!
-چی؟!
+ان بی ای!!
-چی هست؟!
+لیگ محلی بسکتبال کرمانشاه!
-عجـــــــب! شمار تلفنش رو لطف کن
+صفر نهصدو خــــورده ای :D
-آقا شما چند سالته؟!
+۱۵ سالمه!
- خیلی نهنگی!! =)
دوستم تو دوران دانشجویی با یه پسره به نام عباس آشنا شد و ازدواج کرد پسره زیاد آدم درست و حسابیه نبود من دیگه ندیدمشون تا خبر رسید بهم که سحر از عباس جدا شده و با یه مرد دیگه ازدواج کرده بعد از یه مدت یه روز بطور اتفاقی سحر رو تو خیابون دیدم بعد از حال و احوال پرسی گفت
: شبنم عباس رو یادته؟
: آره بابا بی خیال بچه ی خوبی نبود
:نه بابا خیلی هم خوب بود فقط مواد مصرف میکرد زن باز بود خرج خونه رو نمی داد مشکلی با هم نداشتیم که
من: :|
۶ سالم بود دو تا دختر عموهام هم اومده بودن خونمون خیلی دیگه داشتیم شیطونی میکردیم مامانم دید دیگه نمیشه توی خونه بمونیم گفت آماده شین بریم خونه همسایه روضه! ما هم آماده شدیم یه چادر سفید هم داشتم سرم کردم و قلقلی راه افتادیم همه با هم رفتیم. این همسایه ما هم کلی مایه دار بودن و خونشون خیلی باکلاس بود من تا نشستم دستشویی خیلی شدیدی گرفتم دویدم رفتم دستشویی چشمتون روز بد نبینه دستشوییش فرنگی بود من هم تا اون روز توالت فرنگی ندیده بودم انگار همه دنیا خراب شد تو سرم! و دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و همینطور که به توالت فرنگی زل زده بودم توی خودم ج… میکردم چون دیگه همه چیز واسم تموم شده بود! فقط چادرم رو در اورده بودم که وقتی کارم تموم شد خیلی شیک چادر رو روی همه اون کثافتکاریا سرم کردم و خیلی طبیعی اومدم بیرون نشستم پیش مامانم فقط در گوش مامانم جریانو تعریف کردم مامانم چشاش ۴ تا شد و یواش گفت جمع کنید بریم من هم خیلی شیک پا شدم و رفتیم فقط دختر عمو هام اون صحنه پشت سر منو که چادر و زیر انداز سفیدی که واسه نشستن انداخته بودن هر دوش یه دایره زرد بزرگ روش بود رو تا همین الان فراموش نکردن دیگه نمیدونم صحابخونه و بقیه مهموناش چی راجع به منو مامانم فکر کردن که بعد از اون دیگه مامانم خونشون نرفت و من رو هم جایی روضه نبرد!
اعتراف میکنم تقریبا ۱۰سالم بودکه فیلم تنهادرخانه تاثیر عمیقی روم گذاشته بود.گفتم منم یه حرکت هوشمندانه بزنم کسی نتونه بیاد تو اتاقم.بعداز ساعتهاتفکرو طرح نقشه کلاف کاموا رو برداشتم وجلودراتاقمو تاجایی که میتونستم تار تنیدم.کارم که تموم شد تازه یادم افتادکه اگه کسی نتونه بیادتو پس منم نمیتونم برم بیرون=گیر کردم
ولی دلم نیومد بازش کنم از لاش رد میشدم
یه همچین متی بودم من
یه لحظه دیدم اسم درسش فرق داره!چارتو نگا کردم دیدم کل ترم اشتباهی رفتم سر کلاس تحلیل سیستم های اطلاعاتی و میان ترمشو امتحان دادم!
و درس سیستم های اطلاعاتی مدیریت اصلا خودخوان بوده!
:-l
خلاصه قلبم افتاد! زنگیدم دوستم کتابشو آورد،تو ۲ساعت مونده به امتحان یه کتاب ۳۰۰ صفحه ایو خوندم رفتم سر جلسه!
باید بگم بدم نبود!
نان حلال خيلي خيلي خوب است. من نان حلال را خيلي دوست دارم. ما بايد هميشه دنبال نان حلال باشيم. مثل آقا تقي. آقاتقي يك ماستبندي دارد. او هميشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت ميدهد تا آبي كه در شيرها ميريزد و ماست ميبندد حلال باشد. آقا تقي ميگويد: آدم بايد يك لقمه نان حلال به زن و بچهاش بدهد تا فردا كه سرش را گذاشت روي زمين و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بيراه نباشد.
قیمت سکه و طلا - با توجه به این که هنوز ابعاد این مساله برای برخی در هاله ای از ابهام بوده و خودشان بی خبرند که این مساله چه تاثیری در زندگیشان داشته، آزمونی به شرح زیر برگزار می شود.نظر به این که این روزها قیمت سکه روز به روز در حال افزایش است و انگار ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست همه داده اند تا این عنصر گرانقیمت روز به روز گرانقیمت تر شود و با توجه به این که هنوز ابعاد این مساله برای برخی در هاله ای از ابهام بوده و خودشان بی خبرند که این مساله چه تاثیری در زندگی شان داشته و خواهد داشت؛ آزمونی به شرح زیر برگزار می شود!
دنیاست...هزار تا پیچ و خم دارد وقتی بخواهد و اراده کند همه کار برایش میسر است کارهای نشدنی را شدنی می کند مشکل را آسان و آسان را مشکل می سازد. یکروز مدیر ما یعنی آقای توفیق آمد به سراغ من نشست و سر درد دل را باز کرد چشمهایش از زیر عینک دودو میزد قلبش بالا و پایین می رفت هنوز چند کلمه بیشتر صحبت نکرده بود که یک مرتبه مثل بچه های یکساله به گریه افتاد...حالا گریه نکن کی گریه کن...
مریخنورد کیوریاسیتی در مرحلهای دیگر از آزمایشهای آمادهسازی بر مریخ، لیزر پرقدرت و دوربین طیفنگار شیمیایی خود را به کار انداخت و با شلیک پرتوهای لیزر ۱مگاواتی به سنگ کورونیشن، آن را کباب کرد!
لیزر پرقدرت کیوریاسیتی که انرژی خود را از راکتور رادیواکتیو این مریخنورد تامین میکند، در روز ۱۹ آگوست/۲۹ خرداد با شلیک ۳۰ تپ لیزری، هرکدام به قدرت ۱ مگاوات و عمر ۵میلیاردیم ثانیه، حفرهای کوچک در سنگ کورونیشن ایجاد کرد. انرژی این لیزر، پلاسمایی از مواد یونیزه را بر فراز سنگ ایجاد کرد و دوربین ChemCam با استفاده از سه طیفنگار خود توانست طیف حاصل از هر ۳۰ شلیک لیزر به سنگ را ثبت و به زمین ارسال کند.
این طیفنگارها میتوانند ۶۱۴۴ خط طیفی را در محدوده فرابنفش، مرئی و فروسرخ آشکار کنند و با تحلیل این آثار طیفی میتوان به ترکیب شیمیایی سنگ پی برد. ساخت این ابزار ۸ سال به طول انجامید و به گفته متخصصان ناسا، نتایج ارسالی و بخصوص نسبت سیگنال به نویز بهتر از آزمایشهای زمینی است.
تعداد صفحات : 2