امير كه در شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران محاكمه شده ميگويد نقشي كه دادسرا براي او در اين پرونده در نظر گرفتهاست از واقعيت به دور است و او در زمان قتل فقط ناظر بوده است. اين گفتهها در كيفرخواست صادره رد شده است.
نماينده دادستان تهران دراين باره
ميگويد: دو سال قبل پرونده قتلي در اسلامشهر تشكيل شد كه خبر از قتل مردي
ميانسال به نام خسرو داشت. اين قتل زماني كشف شد كه مردي به پليس مراجعه
كرد و گفت كه دوستش خسرو به طرز مرموزي گمشده است.
اين
مرد به پليس گفت: خسرو همكار من است و در تهران تنها زندگي ميكند. او
بدون اينكه اطلاع دهد غيبت نميكرد اما امروز سركار نيامد، مقابل خانهاش
رفتم و در زدم اما كسي در را باز نكرد. صداي تلويزيون از خانهاش ميآمد و
من فكر ميكنم براي دوستم اتفاقي افتاده است. وقتي ماموران به خانه خسرو
رفته و وارد آنجا شدند جسد غرق در خون اين مرد را پيدا كردند. وضع خانه
نشان ميداد او مهمان داشته و در حال پذيرايي بوده كه به قتل رسيده است.
جسد
به پزشكي قانوني انتقال يافت و تحقيقات در اين خصوص آغاز شد. از مردي كه
به پليس خبر داده بود و مدير ساختماني كه خسرو در آنجا سكونت داشت تحقيقات
زيادي به عمل آمد. پليس متوجه شد اين مرد با زني به نام پريسا رابطه داشته
و مدتي است كه پريسا ديگر به خانه او نميآيد. دوست مقتول در مورد اين
مساله گفت: پريسا و خسرو قرار بود با هم ازدواج كنند اما نميدانم چه شد كه
پريسا يكباره خانهاي كه خسرو برايش اجاره كرده بود خالي كرد و به جاي
نامعلومي رفت و ديگر تلفنهايش را جواب نداد.
پليس
هم تحقيقات خود را در مورد پريسا آغاز كرد و وقتي او شناسايي شد و مورد
تحقيق قرار گرفت گفت كه فكر ميكند امير دست به اين قتل زده باشد. اين زن
گفت: امير عاشق من شده بود و ميگفت كه ميخواهد با من ازدواج كند. وقتي
فهميد با خسرو رابطه دارم عصباني شد و گفت اگر از زندان بيرون بيايد من را
ميكشد. از ترسم خودم را مخفي كردم.
نماينده
دادستان ادامه ميدهد: پليس با توجه به اين گفتهها امير را شناسايي كرد و
متوجه شد اين مرد بعد از آزادي از زندان با خانوادهاي آشنا شده و با آنها
زندگي ميكند. امير بازداشت شد و اعتراف كرد كه با سليم پدر اين خانواده
دست به اين قتل زدهاست.
سليم كه تصور ميكرده
خسرو به دخترش تعرض كرده است تصميم به قتل او گرفته و اين نقشه را با امير
اجرا كرده است. آنها شب حادثه به بهانه مهماني به خانه خسرو رفته و دريك
فرصت مناسب اين مرد را به قتل رسانده و جسدش را در خانه رها كرده بودند.
آنها به قتل اعتراف كردند و گفتند كه با همدستي نسرين همسر سليم و سحر
دخترش دست به اين قتل زدهاند.
با توجه به اين اعترافات و مدارك ديگر كه در اين پرونده موجود است براي متهمان درخواست مجازات شده است.
بهخاطر سحر قبول كردم
امير
ميگويد اتهامي كه به او وارد كردند درست نيست و او ضارب نبوده است و
قاتل اصلي سليم بوده و او در اعترافاتش اين مسائل را مطرح كردهاست. او به
سوالات ما اينطور پاسخ ميدهد:
چطور با خانواده سليم آشنا شدي؟
مدت
زمان زيادي نبود كه با هم آشنا شده بوديم. من ميخواستم با دختر آنها
ازدواج كنم. سحر دختر سليم بود و من عاشق سحر شده بودم. آنها هم قبول
كردند تا زماني كه ازدواج كنم در آن خانه بمانم.
ماجراي علاقهات به پريسا چه بود؟
او را ميشناختم و دوستش داشتم. بعد از مدتي كه فهميدم با مرد ديگري رابطه دارد فراموشش كردم.
خسرو مردي بود كه با تو وارد يك رقابت عشقي شده بود و تو او را كشتي. پس ميتوان نتيجه گرفت كه تو آن زن را فراموش نكرده بودي؟
نه،
اينطور نيست. من او را فراموش كرده بودم. قتل خسرو به خاطر پريسا اتفاق
نيفتاد بلكه سليم اصرار به قتل داشت. او ميگفت خسرو به دختر كوچكش سارا
تجاوز كرده است و ميخواهد تلافي كند. سحر كه نامزد من بود به من اصرار كرد
كه به پدرش كمك كنم. من هم به خاطر سحر قبول كردم.
چطور خسرو را كشتيد؟
بعد از اينكه شام خورديم او فيلم مستهجن گذاشت و از ما خواست كه همراهياش كنيم. من و سليم هم او را كشتيم.
چه كسي ضربه زد؟
من با چوب به سرش زدم و سليم ضربات چاقو را زد.
ضربات چاقو خيلي زياد بود. همه را سليم زد؟
بله حدود 80 ضربه به او زد. آنقدر عصبي بود كه نميشد جلوي او را گرفت.
بعد از قتل چه كرديد؟
لباسهايمان
خوني شده بود. دو دست از لباسهاي خسرو را برداشتيم و پوشيديم، بعد سحر و
مادرش را برداشتيم از خانه خارج شديم. در راه لباسها را به داخل سطل
زباله انداختيم.
در پرونده آمده است تو در اين
قتل شريك بودي و نيمي از ضربات چاقو را تو زدي تا انتقامت را از خسرو
بگيري. خودت به اين موضوع اعتراف كردي؟
قبول ندارم. من اينكار را نكردم، تنها ضربهاي كه به خسرو زدم ضرباتي بود كه با چوب به سرش زدم.
خسرو چطور با اين خانواده آشنا شده بود؟
آنطور
كه سحر به من گفته بود خسرو با مادر خانواده رابطه داشته و از اين راه
وارد خانواده آنها شده است. بعد خواهر كوچكش را به بهانهاي به بيابان
كشانده و مورد آزار قرار داده است.
من قاتل نيستم
سليم
هم اتهاماتش را رد ميكند و ميگويد ضارب او نبوده است. اين مرد در توضيح
آنچه اتفاق افتاده ميگويد: آن شب خسرو ما را به خانهاش دعوت كرده بود و
بهترين زمان براي انتقام بود اما وقتي فرصت مناسب پيدا شد من ترسيدم و
امير بود كه ضربات را بر بدن او زد. تا آن زمان نميدانستم چرا از او كينه
دارد بعد از بازداشت بود كه متوجه شدم.
اين مرد
در مورد اينكه چرا تصميم گرفت خسرو را بكشد ميگويد: مدتي قبل از اين
حادثه همسرم به من گفت كه دختر كوچكمان مورد آزار قرار گرفته است. وقتي از
او پرسيدم ميداند چه كسي اينكار را كرده گفت، آنطور كه دخترمان گفته
خسرو او را مورد آزار قرار داده. همسرم گفت: خسرو دخترمان را به بهانهاي
به بيرون از خانه برده و در بياباني مورد تجاوز قرار داده و بعد او را به
خانه بازگردانده است. وقتي زنم گفت چه اتفاقي افتاده خيلي ناراحت شدم.
دخترم نوجوان بود و نميتوانست از خود دفاع كند و خسرو حق نداشت چنين كاري
بكند به همين خاطر هم تصميم گرفتم او را بكشم.
اين
مرد مدعي است نميدانسته امير همدستش، با خسرو خصومت شخصي داشتهاست: يك
روز به خانه رفتم و ديدم مردي جوان در خانه نشسته است. وقتي از زنم پرسيدم
او كيست گفت نامش امير است. زنم گفت امير او را تا خانه تعقيب كرده چون
ميخواسته آدرس خانه را به دست بياورد و به خواستگاري دخترمان بيايد. بعد
از آن به اصرار زنم امير در خانه ما زندگي كرد. البته قرار بود با دخترم
سحر ازدواج كند. او چيزي در مورد گذشتهاش به ما نگفته بود. اين مرد
ميگويد حالا متوجه شده چرا امير اصرار داشت ضربات را بر بدن خسرو بزند:
زماني كه ميخواستيم نقشه را اجرا كنيم امير چاقويش را در آورد و ضربات
شديدي بر بدن خسرو زد. در آن زمان نميدانستم چرا اينكار را ميكند اما
حالا متوجه شدم كه قصد انتقام گرفتن داشته است.
سليم
گفتههاي همسرش را در جلسه دادگاه رد ميكند و ميگويد: اينكه همسرش گفته
او بود كه نقشه قتل را طراحي و اجرا كرد و هيچكدامشان در قتل نقشي
نداشتند دروغ است. او ميگويد: زنم دروغ ميگويد او ميخواهد من محكوم به
مرگ شوم و در زندان بمانم. بعد خودش آزاد شود و هركاري دوست داشت بكند. من
كمترين نقش را در اين قتل داشتم. عاملان اصلي امير و زنم بودند. آنها اصرار
داشتند خسرو را بكشيم چون خسرو به دخترم آسيب رسانده بود و من هم قبول
كردم.
زنم عليه من توطئه كرده است او ميخواهد با اين حرفها بارگناهان خودش را به گردن من بيندازد.
جام جم