تحفه ای که پیش رو دارید ویژه نامه ای است حول بحث وابستگی. اما چرا وابستگی؟ می دانم و می دانید که سر به زیر برف، چون کبک، نمی خواهیم بدانیم که چرا عاشقم و او می راندم و چرا هنوز عاشقم؟ چرا هرکس به خواستگاری دخترم می آید بهانه تراشی می کنم؟ چرا هر روز باید چندبار فرزندم، همسرم، مادرم یا... را چک کنم و فکر نبودشان آزارم می دهد؟ چرا بعد از گذشت 40 سال هنوز آویزانم.
همین آویزان بودن به دنیا و
روزگار ما را بر آن داشت تا دست به تحقیقی گسترده زده و از خود شما کمک
گرفته و حرف دل شما را با شما و از زبان شما بگوییم و بس. شاید همه به
وابستگی های غلط خود آگاه شویم و بخواهیم قبل از فاجعه جلویش را بگیریم. در
پیغام های بسیار شما دوستان و همراهان عزیز مسایل و مشکلاتی عنوان شد که
بیشتر خبر از معضل وابستگی و رنج اسارت داشت و فریاد آزادی از میان این
پیام ها به گوش می رسید.
کارل یونگ، روان شناس
بزرگ، می گوید تا چیزی را نپذیریم، نمی توانیم تغییرش دهیم. برای آشنایی با
مفهوم وابستگی، اول باید تعارفی از آن داشته باشیم و بعد مدل های مختلف آن
را بشناسیم تا بتوانیم طریقه مبارزه با نوع غلطش را هم یاد بگیریم. در این
مقاله و طی چند سوال و جواب، جنبه های مختلف وابستگی را روشن کرده ایم.
وابستگی چیست؟
زیگموند
فروید می گوید ریشه تمام مشکلات انسان را باید در ضمیر ناخودآگاه جست و جو
کرد و شروع این مشکلات از دوران کودکی است. نیازهای برآورده نشده دوران
کودکی در قسمت ناخودآگاه بایگانی می شوند. وابستگی تنها درگیری ذهنی نیست
بلکه احساسی از اعماق وجود ماست برای به دست آوردن، حفظ کردن و نگه داشتن و
مکانیزیمی طبیعی است تا زمانی که برای رسیدن به استقلال فردی و روانی نیاز
باشد.
وابستگی به تنهایی بد نیست اما وابستگی
بدون حد و مرز به شدت مضر و مخرب است. مزاحم ترین و بدترین افکار ما
وابستگی هایمان هستند که معمولا به ندرت متوجه آنها می شویم زیرا باورهای
ساده ای هستند که به اشتباه آنها را حقیقت می پنداریم.
ریشه وابستگی در چیست؟
اکثر
ناراحتی های ما از امیدهای واهی و وابستگی های خود ما سرچشمه می گیرند.
واقعیت این است که پس از ترک وابستگی ها بدون شک آزادی و شادی های فراوان
به سوی ما سرازیر می شوند. می توانیم به چیزی نیاز داشته باشیم اما وابسته
آن نباشیم.
زمانی که احساس دلتنگی می کنیم سراغ
فرد مورد علاقه مان می رویم تا به آرامش رسیده و مجددا به شرایط روحی
مناسبی برسیم. اما اگر در آن زمان او گرفتار بود یا خسته یا به هر دلیل
دیگر نمی توانست ما را ببیند چه می شود؟ از رفتار او چه برداشتی می کنیم؟
آیا ما می خواهیم او را ببینیم صرفا برای خود او و برای دیدنش یا می خواهیم
او را ببینیم تا به این وسیله خلایی که در وجودمان ایجاد شده را پر کنیم؟
شکست
های ما یکی از مهم ترین علل وابستگی هستند. بزرگی معتقد است «همه ما در
ناخودآگاه مان از این که به تنهایی کافی و کامل نیستیم در عذابیم.» تمام
درد و رنج های ما از درون خودمان نشات می گیرند. مساله ای که باید با آن
کنار بیاییم وابستگی های درونی خود ماست، رها شدن از آنها یعنی آزادی، یعنی
زندگی شاد و سالم.
وابستگی چند نوع است؟
وابستگی
سالم: در وابستگی سالم، فرد در زمان مناسب و در صورتی نیاز، مستقیما
درخواست کمک می کند. در روابط با دیگران احساس امنیت، اعتماد و علاقه به
میزان کافی وجود دارد. روابط سالم و در حد اعتدال بوده و هریک از طرفین در
رابطه برای دیگری ارزش و اهمیت قایل هستند. طرفین در عین حال که به نیازهای
خود توجه دارند، حس محبت و همدلی را نیز از طرف مقابل خود دریغ نمی کنند.
وابستگی
ناسالم: در وابستگی ناسالم فرد سعی دارد طرف مقابل را تحت کنترل و نفوذ
خود قرار دهد و به دلیل ترس از طردشدن مانند یک قربانی چنین روابطی را تحمل
می کند.
چرا وابسته می شویم؟